گاهی اوقات با خود فکر میکنم که حیوانات با من مشکل دارن. میدانم
یکم احمقانه اس اما هر وقت از جلو هر
حیوانی رد میشوم حس میکنم دارن به من نگاه می کند.اما خودم نیز می دانم
این یک حس نیست.
امروز وقتی داشتم به دانشگاه میرفتم یک گربه شروع به نگاه کردن من کرد
از نگاه این گربه وحشت زده شدم .
با خودم گفت نه احتمالا خیالاتی شدم
به راهم ادامه دادم اما یک گربه دیگر سر راهم سبز شد او نیز به من نگاه میکرد
به قدری وحشت زده بودم که تا دانشگاه
دویدم. تازه متوجه شدم آنها به پشت سر من نگاه میکنن.شیب شده بود پای کامپیوتر نشسته بودم تا تحقیق کنم مه
علت ذل زدن آن حیوانات چیست؟
خدا خدا میکردم آن چیزی که در ذهن
من است نباشد.
در همان لحظه دست گرم بر سر من کشیده شد اما من در خانه تنها بودم
با ترس برگشتم اما کسی یا چیزی نبود
خیالاتی شده بودم.
در تحقیقاتم فهمیدم حیوانات بر خلاف
ما انسان ها،می توانند جنیان و ارواح را
ببینند. دقیقا همان چیزی که از آن میترسیدم.
ناگهان دستی بر سرم کشیده شد،برگشتم
ببینم که بوده که با تصویر زنی با موهای پریشان و با لباسی پاره برتن روبروی من ایستاده و به من ذل زده.چیزی که موضوع را برای من ترسناک تر میکرد لبخند وحشتناکش بود. او به من گفت لازم نبود تحقیق کنی خودم بهت میگفتم.
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
4 نظرات
سلام آقای صالح خیلی ممنون نظر خودتونو در رابطه با داستان گفتین.
حقیقتا این داستان اولین عنوان منه و قطعا باید مشکلاتی داشته باشه .
در رابطه با ارواح و بحث گربه بنده در یک سایت تحقیق کردم که البته بستگی به عقاید ممکنه یک نفر باور داشته باشه یک نفر دیگه باور نداشته باشه
https://www.itpet.net/home/show/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%20%DA%AF%D8%B1%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%20%D9%82%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%86%D8%AF%20%20%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AD%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%D9%86%D8%AF%D8%9F/4839 این هم لینک اون مقالست می تونید برید و بخونید.
با سلام
به امید دستیابی شما به اهداف تان
با سلام و سپاس از به اشتراک گذاشتن داستانتان
۱_متن می بایست ویرایش می شد تا مشکلات نگارشی برطرف گردد مانند:
باید نویسنده انتخاب کند که داستان بصورت کتابی نوشته شود یا محاوره ای اما متن ترکیبی از هر دو است برای مثال در ابتدا داستان نوشته شده:(حیوانات با من مشکل *دارن*) و در پایان داستان (حدودا اگر شش خط از پایان داستان بالا بروید) نوشته شده: (ارواح *را*) که اگر بخواهید کتابی بنویسید باید دارن به دارند تبدیل کنید و اگر بخواهید محاوره ای بنویسید باید را به رو تبدیل شود.
و چند مشکل نگارشی و تایپی دیگر..
۲_مشکلات محتوایی :
در داستان دیده می شود سوالاتی وجود دارد که به نظر بنده باعث تعلیق نمی شوند مانند: چرا گربه ها و یا حیوانات دیگر می توانند ارواح را مشاهده کنند، یا در کدام سایت علمی مطالبی که درباره ارواح وجود داردو نوشته شده و چطور به این نتیجه رسیده اند..
یکی دیگر از نکات این است که باید جملات داستان، هم دیگر را پوشش دهند اما در اواخر داستان نوشته شده که در تحقیقاتم فهمیدم حیوانات بر خلاف ما انسان های می توانند ارواح را ببینند و یکی از نتایج این نوشته این است که انسان ها نمی توانند ارواح را ببینند اما در سطر های پایانی داستان نوشته شده که با برگشتن شخصیت اصلی داستان (و نگاه کردن او به پشتش) تصویر روحی برای او قابل دیدن می شود.؟؟!!!
البته نکته ای وجود دارد که احتمالا من نفهمیدم و آن این است که اصل داستان برایم قابل درک نیست و داستان اصلی را درست نمی فهمم.، بقول داستان نویسان درونمایه این داستان چیست؟
پارسا گرامی همچنین در سایت مطالب بسیار مفیدی برای داستان نویسی وجود دارد که پیشنهاد می شود.پیگیری بفرمایید.
در پایان از جناب حاسبی و سرکار خانم دکترفیروزی درخواست دارم تا متن بنده را مطالعه وو تصحیح ودرصورت تایید درج فرمایند
سلام و درود 😊
همونطور که زیر داستان نوشته شده، داستان هایی که به عنوان “بدون ویرایش” ارسال میشوند ویرایش و تصحیح نمیشوند.
در صورتی که نویسنده علاقه مند به ویرایش باشه میتونه درخواست بده تا قسمت هایی که میخواهد را تغییر بدیم.
ممنون از درک و همراهی شما. 🙏