کنار سفره نشسته بودم که صدای پیامک تلفن بلند شد. با فکر اینکه باز هم علیآقا باشد و طلبش را بخواهد با اکراه پیام را باز کردم اما دیدنِ واریز چهل و پنج هزار تومان یارانه بیشتر به دلم چنگ انداخت.
ای کاش این چهل و پنج هزار هم نبود الان باید چهکار کنم؟ پانزده لیتر بنزین میتوانم بخرم که مسافرکشی کنم و خرج خانواده را در بیارم اما نهایتا یک بار بتوانم مسافر ببرم و برگردم خانه، برم برنج بخرم بچه ها یک ماه هست نان و سیب زمینی خوردهاند.
– مهناز… مهناز!
مهناز با شنیدن صدایم گره روسریاش را سفتتر کرده و میگوید:
– بله.
– چی کار میکنی؟ من برم مغازه چیزی بخرم.
– دارم ملحفه هایی که حاج خانم آورد رو میشورم راستی پولت کجا بود؟
لبخندی میزنم و در جواب میگویم:
– یارانه دادن که صد و هشتاد تومان هست و به بچه ها قول دادم مال اون ها رو خرج نکنم عید کفش براشون بخرم.
– خب برنج و رب و روغن نداریم اگر تونستی بخر.
– مهناز نهایتا دو کیلو برنج بتونم بخرم مگر از مغازه دار قرض کنم.
– نمیدونم والا.
****
سرم را پایین انداخته و وارد مغازهی کوچک آقا مصطفی میشوم:
– سلام آقا مصطفی، خسته نباشی.
– سلام پسرم، درمونده نباشی.
– لطفا یه کیلو برنج و یه بطری روغن و یه قوطی رب گوجه فرنگی بهم بدید.
آقا مصطفی چند بار در مغازه آمد و رفت؛ در آخر نایلون وسایل را روی ترازو گذاشت:
– بفرما.
– ممنونم، چقدر میشه؟
– قابل نداره پسرم. دویست و ده هزار تومان.
– آقا مصطفی خجالت میکشم بگم. نود هزار تومان الان میدم بقیه رو بزنید به حساب.
لبخندی بر چهرهی آقا مصطفی نقش بست و در جواب گفت:
– خجالت چی پسرم؟! اصلا نده لازمت میشه.
– ممنون لطف دارید. بفرمایید نود هزار تومان.
– خدا به برکت.
– ان شاءالله…
در راه به محمدرضا رسیده و با تندی از کنار او عبور کردم که او دستم را گرفت و گفت:
– بهبه کجا چنین شتابان؟!
آشفته خاطر بهسویش برگشته و گفتم:
– س… سلام.
– تو نمیخوای پول ما رو بدی؟
– شرمنده محمدرضا. ان شاءالله همین چند روز میام بهت میدم.
محمدرضا پوفی کشید و گفت:
– امیدوارم.
در راه خانه به محمدرضا و آرش و… غیر فکر میکردم و ناگهان یکی داد زد:
– هووییی آقا. حواست کجاست؟
– شرمنده برادر.
دیگر آنقدر حواسم پرت بود که نفهمیدم چه زمان به خانه رسیدم.
– سلام بابا. وای برنج!
با نگاه به چهرهی معصوم و لاغر مهراوه لبخندی زده و گفتم:
– سلام عزيزم. بده به مامانت غذا درست کنه.
-خودتون کجا میرید؟
– مسجد شاید حاجتی شد برامون.