یک باغبان بزرگ و با سخاوت ، باغی را به تک تک افراد می بخشد؛ باغی با خاکی نرم و آماده پاشیدن بذر .
این زمین آماده کشت کرم ساقه خوار ، حشرات موذی ، آفات و علف هرز ندارد .
این باغ در نگاه کلی ، وسعت زیادی ندارد؛ اما محصولات این باغ با باغ های معمولی فرق می کند ؛ اندازه اش به متر و هکتار نمیرسد ؛ اما محصولاتش هزاران هزار تن است ؛ دانه هایش هم معمولی نیست و باید در انتخاب دانه ها دقت کرد؛ چون این باغ توانایی بارور کردن دانه های نامرغوب را هم دارد ؛ اما محصول نمی دهد و تبدیل به علف هرز میشود.
آب پاشی این باغ نیز با سایر باغ ها فرق می کند ؛ آبش را باید از چشمه های متفاوتی فراهم کرد .
حتماً می پرسید این باغ کوچک با این خصوصیات راباید از کجا پیدا کنیم ؟!
چه شده است ؟!
به چه می اندیشی ؟!
به فکر فرو رفتی……؟!
نمی توانی حدس بزنی این باغ کجاست ؟!
دلت این باغ کوچک و جادویی را میخواهد؟!
با خود می گویی:( ای کاش این باغ کوچک را داشتی؟!)
آری!!!
دوست من ، تو این باغ را داری ؛
این باغ کوچک و جادویی ذهن و مغز تو است، این باغ در وجود خودمان قرار دارد ؛ که خداوند بزرگ هنگام تولد به ما بخشیده است.
آبپاشی این باغ با آب پاشی به نام کتاب است ؛ آری
کتاب ، یار همیشه مهربان.
قطرات این آبپاش کلمات است ؛ حجم اش لیتر نیست ، تعداد صفحات است ؛ چشمه های متفاوت نویسنده و مطالب کتاب هستند .
دیدی ، برای آباد کردن این باغ نیازی به
بیل و کلنگ و کند و کاری نیست ؛ فقط کمی همت و حرکت میخواهد ؛ بلند شو! بلند شو! برو و ذهن خودت را آبیاری کن ؛ برای این کار خداوند توانایی های لازم را به تو داده است .
خداوند بزرگ به تو دوربین هایی داده به نام چشم ، تا خوب ببینی ، و بهترین فیلم ها را برای باغ ذهنت فراهم کنی ؛ ضبط کننده ای داده به نام گوش ، تا بهترین صداها را بشنوی و ثبت و ضبط کنی ؛ زبانی داده که بهترین جملات را با همان ذهن جوینده به زبان جاری کنی؛ دستانی داده تا بهترین ها را برای باغ ذهنت دست چین کنی ؛ و پا هایی داده تا به دنبال علم و دانش بروی ؛ و قلبی داده تا کاشته های ذهنت را که با مطالعه کتاب به دست آوردی ، با سخاوت با همه به اشتراک بگذاری.
پس بیاییم ؛ ذهن پویا و جویای علم را در حصار سر زندانی نکنیم ؛ و با مطالعه به این ذهن پر پرواز بدهیم ؛و این زمین خدادادی را بدون کاشت بذر و بدون برداشت محصول را رها نکنیم .