اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

من پرواز میکنم

نویسنده: حدیث پوراحمدی

روزی که من یاد گرفتم پرواز کنم نگران ویلسون شلام شدم آخه اگر من یه بادکنکی را باد کنم و خیلی بزرگ باشه او صد برابر من میکنه خیلی حرص میخوره من دختر صاده ای هستم مثلا وقتی با پدرم شطرنج بازی می‌کنم می‌گذارم او ببرد او برایش بردن خیلی مهم است اسم من آسیه هست ما یه سگ هم داریم مورتی هروقت با او مسابقه می دهم می گذارم مثل همیشه او ببرد من موه هایم فر فری است من یه رفیق صمیمی هم دارم میا من خیلی خیلی دوستش دارم او همیشه در برابر ویلسون از من محافظت می کنه ما همیشه باهم با دوچرخه دور میزنیم یک روز میا گفت تو میای تولدم گفتم مگه ویلسون میاد گفت آره من نمیتونم بیام میا به پام افتاد و گفتم باش من فروشگاه رفتم میا خیلی از سیدی و آهنگ های مختلف دوست دارم من برایش دو عدد سیدی گرفتم و جلدش گرفتم هوا تاریک بود من به خانه ی میا رفتم و کادوم را گذاشتم ویلسون آمد من حتی نگاش نکردم کادو‌ را گذاشت و نشست همه گفتن برین سر میز من نرفتم ویلسون داشت می خورد و گفت تو که همیشه گشنه ای چرا نمیخوری من از آن عصبانی شدم گفتم میل ندارم غذاهاش ن تمام شد کادو هارا باز کردن اول مال من میا جیغ کشید و اومد تو بغلم ممنون ممنون بعد کادو ویلسون ویلسون دو برابر من گرفته بود بیش از حد عصبانی شدم بعد کادوها بازی جرعت حقیقت بازی شروع شد وایی وایی نه نه روی من و ویلسون افتاد جواب روی من سوال روی اون ویلسون گفت جرعت یا حقیقت من هیچی نگفتم و از خانه بیرون رفتم دویدم همینجوری که خسته شدم صدای میا به گوشم می رسید من یه کلبه ی قدیمی را دیدم من رفتم داخل آن هم رفتم خیس شدن اونجا پراز آب بود حس میکردم یچیزی دارد رو پام راه می رود موش بود یجوری جیغ کشیدم و موشارو با دستم زدم و رفتن یه صندوق بود من وازش کردم یه کتاب قدیمی بود نوشته بود اگر می خواهی پرواز کنی کتاب را بخوان من را ه نجات را پیدا کردم و رفتم در اتاقم کتاب را خواندم گفت که خمیر را با آب جوب هم بزن من حالت استفراغ شدم……….

ادامه‌ی من پرواز میچنم جلد 2🌻🌻

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: حدیث پوراحمدی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

3 نظرات

  1. امیر می گوید:
    4 آذر 1401

    منبع اصلی:
    کتاب چطور یاد گرفتم پرواز کنم با ترجمه آرش نور قربانی از نشر ویدا
    یا
    کتاب من پرواز میکنم با ترجمه ناصر زاهدی از نشر پیدایش
    نویسنده: ار.ال.استاین

    پاسخ
    • حدیث پوراحمدي می گوید:
      4 آذر 1401

      درسته ولی من خیلی فرق درآن گذاشتم اگر توجه کنی

      پاسخ
      • امیر می گوید:
        7 دی 1401

        بله بنده کاملا متوجه تفاوت هایی که خلق کردید شدم و برای کسانی که علاقه مند به این داستان بودند منبع را معرفی کردم تا ادامه داستان را مطالعه کنند
        داستان های دیگر شما را نیز خواندم و برایم جالب بودند موفق باشید

        پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *