رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

ترس

نویسنده: الهه نجفی جهانی

تا به حال چند مرتبه احساس خواری کرده اید؟
چند بار خودتان را کوچک کرده اید؟
چند بار وقتی با تمام وجود دلتان می خواست فریاد بزنید دهانتان را بسته نگه داشته اید؟
چند بار انرژی تان را صرف کسی کرده اید که علاقه ی چندانی به او نداشته اید؟
تا به حال چند بار به خودتان گفته اید من نمی توانم؟
تا به حال چند بار به خودتان گفتید که من به اندازه کافی قوی نیستم؟
ما موجودی عاجز ناامید و ضعیف هستیم یه احساسی که از ما قربانی می سازد ( ترس) است ، ترس مهم ترین چیزی است که می تواند ما را از پا درآورد و بدبخت مان کند بیشترین قدرت ما در انتخاب رفتار هایی است که از ما سر میزند هر قدم یا هر تصمیمی می تواند تأثیری خیلی مستقیم در آینده و سرنوشت ما داشته باشد،ترس ویرانگر زندگی ماست. در فکر و قلب ما دردسر های زیادی وجود دارد که میتواند چشمان ما را به روی واقعیت ها ببندد زندگی ما تحت تاثیر هزاران اتفاقی است که برای مان می افتد که برخی شادی آور و سعادت بخش است و گروهی آزار دهنده خشم آور یا دلتنگ کننده ما هر روز با مسائل متفاوتی روبه روبه می شویم که باید در موردشان تصمیم هایی بگیریم که می توانند آینده ما را بسازند بعضی وقتها یه جوری با این تصمیم گیری ها برخورد می کنیم که انگار هیچ ارزشی ندارند و مهم نیستند یا هیچ تاثیری تو زندگی مان ندارند یا اگر هم داشته باشند به آینده مربوط میشود ودر آینده فکری به حال نتایج آنها می کنیم اکثر اوقات یادمون میره از اینکه هر تصمیمی که روزانه میگیریم یا هر قدمی که بر میداریم میتونه در طولانی مدت به ما اعتبار دهد یا ذره ذره شخصیت مان را نابود کند اینکه ما ترسو هستیم یا شجاع فقط به این بستگی دارد که در گذشته چگونه زندگی کرده ایم و آیا اون تصمیم هایی که گرفتیم و انتخاب هایمان از روی عقل بوده یا نه بیشتر وقتها مثل آدم آهنی در رویارویی با هر مسئله ای همان تصمیمی رو میگیریم که قبلا گرفتیم و همان طوری رفتار میکنیم که همیشه کردیم بدون اینکه حتی اصلا درموردش فکری بکنیم اگر کسی بدون شناخت از خودش رشد بکند آن وقت خودش را همیشه فردی بی ارزش می داند انگار در فیلمی نقش نظافت چی را دارد بدون اینکه دیده شود یا برایش ارزش زیادی قائل شوند همچین افرادی هرگز اون قدر اعتماد به نفس ندارند که خودشان را مطرح کنند در زمان هایی که نیاز دارند دیده شوند خودشان را پنهان می کنند و زمانی که باید دهانشان را باز کنند و حرفی بزنند ساکت می مانند این ترس است که ما را مجبور می کند گزینه ای را انتخاب کنیم که امنیت مان را به خطر نیندازد ترس مجبورتان میکند که باور کنید که عرضه ی انجام هیچ کاری را ندارید به این نتیجه برسید که تصمیم گیری ها، حرف ها ، و رفتارتان همواره اشتباه است و باور کنید که راه سختی رو در پیش دارید که برای رد شدن از آن باید تاوان سنگینی بپردازید ترس به شما می گوید اصلا فکرش را هم نکن همان جایی که هستی بمون تکان نخور اما اینها یه مشت چرت و پرت هستند که باعث میشه زندگی بی سرو سامانی داشته باشید اینها چرت و پرت هایی هستند که اگر می خواهید آینده ای روشن داشته باشید باید آنها را از ذهنتان پاک کنید صدای ترسی که از درون شما در میاد شما را پر از نگرانی حتی ترسو می کند ترس شما را سرزنش میکند تسلیم ترس می شوید از شرمندگی سرتان را پایین می اندازید به همان راهی ادامه می دهید که در گذشته قدم برداشتید خبر ناراحت کننده تر اینکه اگه در مقابل ترس ایستادگی نکنید و آن را شکست ندهید صدایش روز به روز بلند تر و مانند اقیانوس بی انتهایی می شود قبل از اینکه خودتان متوجه شوید زندگی و رویاهایتان را نابود می کند اگر نمی توانید متوجه بشید که صدای ترس به شما چه میگوید شاید یکی ازاین جملات زیر بتواند راهنمایتان باشد
تو خیلی چاقی، هیچ کس ازتو خوشش نمی آید، اگر دیگر کسی مرا نخواهد چه؟ ،این قدر گذشت نکن

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: الهه نجفی جهانی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *