رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

پدر و مادر

نویسنده: الهه نجفی جهانی

از آنجا که اصل وجود هر انسانی از پدر و مادر است به جرئت می توانم بگویم که در میان پیوند های خویشاوندی هیچکس به اندازه پدر و مادر به ما نزدیک نیست ، مادر کلمه ای است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد همه ما از آغاز طفولیت الی آخرین ساعت حیات خودمون در فکر و اندیشه این گوهر زیبا و گرانبها هستیم کلمه مادر در زندگی بهترین نغمه و صدایی است که در کل جهان همه دیوانه وار عاشق او هستیم نام مادر که می آید غنچه شکوفا میشود تا لحظه ای عطرش را به خود بگیرد ،ستاره می درخشد، باران فرو میریزد تا قطرات اشکش را در خود گم کند،آری دنیا برای مادر آفریده شده تا بیافریند زیبایی هایش را ،نوشتن از مادر دیگر فکر کردن نمی خواهد همین که قلم را روی کاغذ میگیرم خودش شروع میکند به نوشتن و تا وقتی که خودم دستم را از روی کاغذ برندارم نوشتن تمام نمیشود ،مادر واژه عجیبی است این واژه قابل احساس کردن است ، گاهی اوقات دست هایم روی موج احساس میلرزد و باران اشک در چشمانم به غم مینشیند چرا که مادرم جوانی خود را به پای من ریخت تا من رشد بکنم تا روزی کنارش بنشینم و سرم را بر زانویش بگذارم و نوازش دست هایش را روی صورتم احساس کنم تا روزی من تکیه گاه و انیس تنهایی اش شوم ،من با واژگانم که لبریز از عشق هستند مینویسم مادر دوستت دارم من مادرم را در ایمن ترین و زیبا ترین عضو بدنم جای داده ام و قلبم هر لحظه و با هر تپش نام زیبای مادر را زمزمه میکند مادر یعنی آرامش پدر یعنی آسایش خدا هرگز این دوتا رو از ما نگیره ….
پدر یعنی غصه ، پدر یعنی درد، پدر یعنی تلاش ، پدر یعنی خستگی و … خلاصه اینکه پدر جوانی داد پیری گرفت پدر یعنی تنگی نفس پدر یعنی لرزش دست و پا پدر یعنی نقطه شروع و پایان زندگی ، تلاش میکنم ، به خاطر هیچ پدر من بازنده بود بازنده این جدول مارپیچ و هزار توی زندگی او برای شطرنج هر روز یک حرکت کم داشت و ساعتها به نقطه ای خیره می ماند و آن نقطه چیزی نبود جز آینده من ، پدر یعنی حسرت ، پدر یعنی کار ، پدر یعنی کسی که چشم به فردا های دور و دراز دوخته شاید امروز که من این داستان را مینویسم پدرم هم با نوشتن یاد داشتهای روزانه خودش را برای فردا آماده میکند همیشه گفته اند بهشت زیر پای مادر است اما اینبار می گویم بهشت در دستان پدر است همان دستانی که دستهای مارا میگیرد و همه جا به ما این امید را میدهد که کوهی مثل پدر پشتمان است تا با خیال آسوده قدم برداریم، پدر پشت در پشت و پا به پا در کنار ما قدم بر می دارد تا که هروقت پایمان لغزید دست مان را بگیرد و مانع سقوط ما شود ، پدر یعنی دستان پینه بسته ، پدر یعنی نقابی از صبر و تحمل و استواری ، پدر یعنی بغض های یواشکی هنگام ازدواج فرزندانش پدر یعنی قهرمان
خونه بزرگ و کوچیکش فرقی نمیکنه همین که بابا و مامانت تو خونه باشن اون خونه بهترین خونه دنیاست .

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: الهه نجفی جهانی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *