من یک آشپز حرفهای هستم؛ آشپزی را در کودکی از مادرم فرا گرفتم و پس از مدت کمی متوجه شدم به آن علاقه دارم. در سنین نوجوانی بودم که تصمیم گرفتم آشپزی را به عنوان شغلم انتخاب کنم.
اکنون، یک آشپز حرفهای هستم و در یک رستوران بزرگ کار میکنم.دیگران که دستپخت منرا میخورند، نمیتوانند هیچ ایرادی از آن بگیرند، چون در کارم حرفهای هستم.
البته تمامش همین نیست؛
من یک آشپز و قاتل حرفهای هستم؛سراغ افراد بیخانمان میروم، آنها را میزدم، چند روزی شکنجهیشان میکنم و در نهایت از گوشتشان غذا درست میکنم. میدانید، گوشت انسانهای ترسیده خوشمزه است.
شاید گوشت توهم خوشمزه باشد؛ به زودی میفهمیم، مگر نه؟
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
۲ نظرات
تحلیل روان شناختی داستان من یک آشپز هستم .
نویسنده ، داستان را با ضمیر اول شخص مفرد ، ( من ) روایت کرده است ، اما باید توجه داشت که در این نوع داستان ها ، من ، انسان نوعی است .
همهی انسان ها به بیماری سادیسم ( دگر آزاری ) مبتلا هستند از خفیف ترین درجه تا شدید ترین آن . در داستان من یک آشپز هستم ، یک بیمار سادیسمی حاد ، توصیف شده است که هر کس می تواند خود را به جای آشپز بگذارد و از خود سوال کند که چقدر رفتار سادیستی دارد و در کجای طیف رفتار دگر آزاری قرار می گیرد ؟
آیا همهی ما ، همان آشپز با شدت کمتر نیستیم ؟
اگر شرایط برای فراهم باشد ، رفتار دگر آزاری نخواهیم داشت ؟
آیا ما با رفتار نادرست خود فقط به خاطر لذت و ارضای تمایلات خود ، به صورت ناخودآگاه ، باعث آزار
و رنج دیگران نمی شویم ؟
آیا ، نویسنده ، با داستان آشپز می خواهد بگوید :
همهی ما همان آشپز داستان هستیم ؟ شاید .
به قول مارگوت بیکل ، شاعر آلمانی :
همدیگر را می آزاریم ،
بی آنکه بخواهیم .
نقد :
یک بیمار سادیستی ، از آزار دیگران لذت می برد و این نکته ای است که در داستان آشپز ، از زبان راوی به خوبی بیان نشده است .
با آرزوی موفقیت برای نویسندهی نوجوان ، آقای ماهان خلیلی .
درود بر استاد عزیزم.
ممنونم از نکاتی که به آنها اشاره کردید، برای نوشتن داستانهای بعدی، حتما به این نکتههای ارزشمند توجه خواهم کرد.