رویداد آنلاین و رایگان "معرفی ادبیات فانتزی" - جمعه ۲۳ آذر، ساعت ۲۰ توسط استاد علیرضا احمدی برگزار خواهد شد.

وقتی مادر متولد شد

نویسنده: عبدالله کمالی

روزی روزگاری در زمانی نامعلوم یک مهندس کامپیوتر که علاقه زیادی به ساخت هوش مصنوعی داشت تصمیم به ساخت دو روبات گرفت. او موفق به ساخت روبات اول شد اما تکمیل داده های روبات دوم در وسط راه با خطای سیستمی مواجه گردید و خوب از آب در نیامد. روبات اول می توانست راه برود، حرف بزند و حتی کارهای آزمایشگاه را انجام دهد ولی روبات دوم نمی توانست کار خاصی انجام دهد و خیلی از قسمت های بدنش نظیر چشمانش خوب تکمیل نشده بود برای همین نمی توانست به خوبی دقت کند یا برنامه هایش را اجرا نماید.
روبات دوم به خودش و دیگران آسیب می زد، عصبانی میشد یا دور خودش می چرخید و داغ میشد. هر دفعه مهندس کامپیوتر مجبور به تعمیر او بود علی رغم تلاش های مهندس، وضعیت روبات دوم تغییری نکرد
سرانجام مهندس خسته شده بود و تصمیم گرفت روبات دوم را از بین ببرد. او سمت تبلت خود رفت و پوشه پاکسازی برنامه را باز کرد اما همین که می خواست دکمه فعالسازی را بزند، روبات اول دستی به شانه مهندس کشید و گفت بهتر است بعد تعطیلات صبر کنی شاید توانستی راه حلی پیدا کنی. مهندس کامپیوتر با این رفتار روبات اول خستگی اش رفع شد و قبول کرد و به تعطیلات رفت.
در زمان تعطیلی آزمایشگاه، روبات اول که هنوز نامی نداشت مشغول جارو کشیدن اتاقها بود. همینطور که با جاروی بلند خود تمیزکاری می کرد متوجه روبات دوم که خاموش شده گردید. روبات اول کنجکاو شد و دکمه فعالسازی روبات دوم را زد.
با این کار روبات دوم بیدار شد و از شانس بد روبات اول دکمه پاور (روشن/خاموش) روبات دوم از کار افتاد که یعنی دیگر اصلا خاموش نمیشد. روبات دوم شروع به حرکت بی هدف به اطراف و خراب کردن اشیا یا کوبیدن آن به زمین و سر و بدن روبات اول کرد. او فقط پیغام out را روی نمایشگر خود نشان می داد که نشان دهنده این بود برنامه اش از دسترس خارج شده است. روبات اول اتفاقی دستش را روی سر روبات دوم گذاشت. اینگونه خطای برنامه اش محو شد و روبات دوم آرام گردید. انگار نوازش روبات اول مانند دکمه آرامش برای روبات دوم بود. اینطور بود که روبات اول با صبوری به دنبال روبات دوم می رفت و هر وقت اشتباهی انجام میشد روبات اول دستش را روی سر روبات دوم می کشید.
روبات اول سپس آرام آرام از روبات دوم دور شد و جاروی خود را برداشت تا کارش را ادامه دهد. اما روبات دوم دوباره شروع به اذیت کردن و شیطنت کرد مثل یک بچه کوچک!
روبات اول دوباره خود را رساند و دستی به سر روبات دوم کشید و او را آرام کرد. روبات اول گفت: میخوای تو هم جارو بزنی؟
سپس جاروی دیگری به روبات دوم داد. آنها باهمدیگر درحال جارو زدن بودند هرچند که روبات دوم گاهی از کنترل خارج می شد ولی روبات اول سریع خود را می رساند و دستی به سرش می کشید. کم کم روبات دوم فعالیتش بیشتر و هدفمندتر شد. او می توانست به چیزهای مختلف توجه کند و وقتی قاطی می کرد و به روبات اول و محیط صدمه میزد یا سیستمش خطا می داد روبات اول نزدیک می شد و جواب پرخاشگری او را با نوازش میداد و روبات دوم آرام میشد. این رفتار باعث تحلیل و خراب شدن روبات اول میشد اما روبات اول دست از نوازش برنمی داشت. روزهای تعطیلات کم کم به سر می آمد و به خاطر صدمه زیاد روبات اول دچار مشکلات زیادی شده بود. درآخرین ساعت های تعطیلات روبات اول که خسته شده بود گوشه ای نشست و روبات دوم برای بازی دوباره جارو را برداشت و مثل الگوی روبات اول همه جا را آرام آرام تمیز کرد.
مهندس کامپیوتر در حالی که بعد تعطیلات شاد و خندان با همکارش برگشته بود تا اختراع روبات اولش را نشان او دهد متوجه صحنه عجیبی شد. روبات دوم آرام شده بود، در حالی که جاروی روبات اول را گرفته بود و زمین را تمیز می کرد. اما روبات اول خاموش شده بود و کلا از کار افتاده بود.
مهندس کامپیوتر ناراحت شد و کنار روبات اول نشسته بود و گریه می کرد. روبات دوم نزدیک شد و آرام آرام دستش را روی سر مهندس کامپیوتر کشید و باعث شد چیزی به ذهن مهندس خطور کند.
همکارش نزد مهندس کامپیوتر آمد و گفت : بنظر میاد اختراعی نداشتی! مهندس جواب داد: نه! چیزی که بوجود آوردم می تونست عمر طولانی داشته باشه و کلی برای پیشرفت بشر مفید باشه ولی عمرش رو به یک روبات معیوب داد. اون روبات کاری بزرگتر از من به ثمر رسوند و تو دنیای هوش مصنوعی مفهوم مادر رو با فداکاری و مرگ خودش خلق کرد.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: عبدالله کمالی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *