پروانه دختری خیالاتی و بسیار کنجکاو و ماجراجو است ولی در جایی که او زندگی میکند امکان ماجراجویی وجود ندارد او دختری با موهای سیاه پریشان چشم های مشتاق و شفاف و بینی خوش فرمی است او همیشه به بینی خود میبالد ولی هیچگاه از وجود کک و مک های روی بینی اش راضی نیست شاید وضع زندگی آنها آنطور که او دوست دارد پیش نمیرود ولی با وجود همه اینها او فقط و فقط دلش را به وجود مادر و خواهر های مهربانش خوش کرده است. او ۴ خواهر دارد بزرگترین خواهر او پرستو نام دارد او بسیار جسور و شجاع است و هیچگاه پشت هیچ کدام از اعضای خانواده اش را خالی نکرده است او کاملا بی شباهت به پروانه است او بینی عقابی و دهانی کاملا متفاوت دارد دیگران تقریبا او را از ۶ سالگی با موهای کوتاه و پسرانه دیده بودند او در نبود پدر و برادر همیشه نقش مرد خانواده را داشت او ۱۶ سال دارد . دومین خواهر پریچهر نام دارد از او به عنوان زیباترین عضو خانواده یاد میشود او با وجود موهایی به رنگ خورشید و چشم هایی به رنگ آبی دریا هیچگاه قصد پز دادن و یا آزار و اذیت دیگران را به دل نداشته او ۱۴ سال سن دارد و ۲ سال از پروانه بزرگتر است و آخرین خواهر ها پریا و پرنیا هستند که دوقلو و بسیار شیرین و البته کمی شیطون هستند آنها مثل سیبی هستند که از وسط نصف شدند آنها از زیبایی خاصی بهرهمند نیستند ولی چیزی در چهره شان باعث میشود نیرویی عجیب و جذب کننده داشته باشند شاید به خاطر نگاه نافذ چشمان عسلی رنگشان است یا شاید هم به خاطر موهای مجعدشانه که دل هر آدمی را آب میکند
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
لیندای عزیز. داستان بسیار کوتاه شما را خواندم.
جسارت به اشتراک گذاشتن نوشتار شما را پسندیدم .
نام زیبایی روی اثرتان گذاشته اید.