یکی بود یکی نبود در روستایی دریایی بزرگ وجود داشت و هر ده سال یک بار به هیولای بزرگ تبدیل میشد و ده متر دور خودش را با اب می پوشاندتا اینکه مردی فکر کرد و دید او سی سال دیگر. خانه اش را زیر اب میبرد بخاطر همین اول فکر کرد چه کسی اب را خنسا میکند بعد از اینکه فهمید اتش اب را خنسا میکند بعد فکر کرد بدنه ان را چه بگذارد و بدنه ی ان را اهن گذاشت ده سال بعد با مرد اهنی و اتشی اش مقابل ان وایساد اول هیولای ابی چند متر به عقب پرتاب شد اما همان موقع که امد نابودش کند هیولای ابی سیلابی بزرگ درست کردو ان را به زیر اب کشید و جنگی بزرگ در زیر اب درست شد و همان موقع ان مرد اهنی و اتشی به هوارفت و جوری در اب فرو امد که که چند متر دیگر هیولای دریایی به عقب فرستاده شد ولی مرد ابی باسیلابی بزرگ تر ان را نابود کرد
و دوباره ده متر به جلو رفت
مرد برای ده سال بعد هیولای قوی تر درست کرده بود که خصوصیاتش این بود که هم پرواز می کرد هم می توانست به ماشین و زیر دریایی و
هم می توانست اتش پرت کند و حالا به جای یک مرد سه مرد کوچک و بزرگ درست کرده بود و برای جنگ با هیولای ابی اماده میشد و این دفعه میخواست ان را نابود کند ده سال گذشت و برای دومین بار مرد با هیولای ابی جنگید اولش که جنگ شروع شده بود هیولای ابی از اب امد بیرون و جوری ان دو ربات کوچک را شکست داد که زمین لرزید ولی حالا وقتی هیولای ابی به جلو می خواست بیاید ربات بزرگ با پرشی بلند ان را به ده متر عقب تر پرت کرد از ان سمت هیولای دریایی اب خودش را به سمت ان پرت کرد و ان ربات هم اتش خود را به سمت ان پرت کرد
هردو بعد از چند دقیقه مقاومت به سمت عقب پرتاب شدند ربات با زیر دریایی خود از زیر اب به هیولای دریایی حمله کرد و ان را به هوا فرستاد اما هیولای دریایی باقدرت زیاد به سمت زیر دریایی حرکت کرد و بار دیگر مرد و ربات هایش شکست خوردند و فقط ده متر دیگر هیولای دریایی با خانه مرد فاصله داشت
مرد این دفعه نا امید داشت ربات می ساخت و این نا امیدی هم باعث شد که هیولای دریایی خوشحال شود ولی مرد یک دفعه دید یک نفر در خانه او را میزند در را که باز کرد دید ادم های ان روستا به کمک مرد امدند و مرد امیدش را دوباره بدست اورد و کل اتفاق های که در ان بیست سال افتاده بود را برایشان تعریف کرد و همه انها یک پیشنهاد دادند یکی گفت از راه دور به ان حمله کنیم دیگری گفت هیولایی مثل خودش درست کنیم بلکه هر که یک پیشنهادی ولی یک نفر گفت به نظر همه جانبه به او حمله کنیم مرد گفت یعنی چه گفت یعنی هرکس از یک
طرف به ان حمله کند و تمام پیشنهاد ها داده شد و تمام مردم فکر هایشان را روی هم گذاشتند تا بالاخره یک ربات بزرگ و هزار ربات کوچک درست کردند و مردم هم دور تا دور ایستادند و نیزه ها و تیرکمان را اماده کردند تا هر موقع ظاهر شد پرتاب کنند
و دوباره هیولای دریایی ظاهر شد اول هزار ربات به استقبال هیولای دریایی رفتند هیولای دریایی با طوفان اب ان ها را در یک جا اورد و به هزاران کیلومتر ان ور پرت کرد و بعد تیرها و تیر و کمان ها. پرت شد ولی چون از اب بود از ان رد شدند و به ان اسیبی نرساند بعد ربات بزرگ
اول با اتش خودش ان را به اب فرستاد ولی چند دقیقه بعد هیولای دریایی با اب خود ربات را یک ذره ان طرف پرت کرد ولی ربات با پرش بلند خود ان را به هوا و ان ور پرت کرد و هیولای دریایی با طوفان دریایی ان را چرخاند ربات سرش گیج رفت و در اب افتاد ولی بعد از چند ثانیه پا شد و هر دو با قدرت زیاد به سمت یکدیگر حرکت کردند هر دو خیلی مقاومت کردند ولی هیچکس شکست نخورد تا اینکه هردو به
سمت اب پرت شدند و ربات سوخت و نابود شد و حالا هیولای دریایی
که خسته بود ان سال دیگر به سمت جلو حرکت نکرد
همه ی مردم نا امید بودند و دیگر امیدی نداشتند چون برای سومین بار شکست می خوردند مردم و ادم ها وسایل شان را داشتند جمع می کردند و داشتند که میرفتند یک پسر گفت من پیشنهادی دارم همه گفتند ما با این همه فکر نتوانستیم او را شکست بدهیم حالا تو میخواهی اورا شکست بدهی اگر کسی می توانست او را شکست بدهد ما ان را شکست می دادیم و همه به ان خندیدند ولی مرد گفت شاید فکری که پسرک دارد راه حل این مشکل باشد و به پسرک گفت چه نظری داری پسرک گفت به نظر من شما فقط باید یک چیز به ان ربات باید اضافه کنید تا ببرید مرد گفت ما هر چی به فکر هایمان امد به ان اضافه کردیم مگر میشود چیزی را در ان جا انداخته باشیم پسرک گفت اگر فکر کنید ما میتوانیم با مکشی زیاد ان را به داخل یک چیز ببریم و ان را به جایی دور بفرستیم
مردم گفتند راست می گوید یعنی ان را می توانیم شکست بدهیم گفت بله فقط زمان میبرد تا ان وسیله را درست کنیم و امید به ان روستا برگشت و بعد کلی همکاری و زحمت توانستند ان ربات را بسازند و برای بار چهارم با ان هیولای دریایی مبارزه خواهند کرد
برای بار چهارم هیولای دریایی با ربات مبارزه کرد هیولای دریایی وقتی امد به ربات حمله کند مکش ربات فعال شد هیولای دریایی هر چقدر مقاومت کرد ولی جواب نداد چون مکش ربات خیلی قوی تر بود و ربات بعد از کشیدن ان را به ده هزار کیلومتر ان ور تر پرت کرد و دیگر ان روستا در ارامش بود و همگی پسرک و مرد را تشویق میکردند