اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

جنگ تک نفره

نویسنده: حسنا عابدزاده

همه‌جا تاریک است . دخترک ۱۶۰ سانتی ، روی تخت نشسته و پاهایش را آویزان کرده . عروسک روباهش را در آغوش گرفته و به روبه‌رو خیره شده . پس از دو سه دقیقه به حرف می‌آید .
+فکر می‌کنی من آدم مزخرفیم؟
سکوت .
+خب .. بچه‌های مدرسه که همچین نظری دارن .
+اونا میگن من خیلی ترسوام .
پاهایش را تکان می‌دهد و می‌خندد .
+راستشو بخوای یجورایی هم حق با اوناست!
ناگهان خنده‌اش را قطع می‌کند و چهره‌اش ترسیده می‌شود . شروع به نفس‌نفس زدن می‌کند . عروسکش را پرت می‌کند، زانوانش را در بغل می‌گیرد و سرش را به آن‌ها می‌فشارد .
+من می‌ترسم . خیلی زیاد هم می‌ترسم . می‌ترسم که یهویی یکی توی تاریکی ظاهر بشه و بهم آسیب بزنه .
شروع به گریه کردن می‌کند .
+ولی من متنفرم از اینکه نمی‌تونم بهشون ثابت کنم که دست خودم نیست .
می‌لرزد و گریه می‌کند .
+واقعا تقصیر من نیست . من نمی‌تونم کنترلش کنم . نمی‌تونم نترسم . نمی‌تونم به این فکر نکنم که یه نفر ممکنه بهم آسیب بزنه . حتی اگه تنهای تنها توی یه جزیره باشم بازم وقتی تاریک باشه می‌لرزم و می‌لرزم و به این فکر می‌کنم که الان یه نفر بهم آسیب می‌زنه ، الان یه نفر بهم آسیب میزنه ، آسیب می‌زنه ، آسیب می‌زنه .
سرش را بلند می‌کند و با آستینش اشک‌هایش را پاک می‌کند .
گریه‌اش قطع می‌شود اما همچنان تند تند نفس می‌کشد و می‌لرزد .
+اصلا چرا باید آسیب بزنه؟ واسه چی باید بیاد توی تاریکی به دختری که فقط ۱۴ سال لعنتی زندگی کرده صدمه بزنه؟ چرا باید این‌کارو بکنه؟ چرا من باید منتظر باشم که این‌کارو بکنه؟ واسه چی نمی‌تونم بهش فکر نکنم؟
دو سه دقیقه سکوت می‌کند . عروسکش را دوباره در آغوش می‌گیرد و آرام از تختش پایین می‌آید . با احتیاط به سمت کلید برق می‌رود .
چراغ را روشن می‌کند ، خاموش می‌کند ، دوباره روشن ، خاموش ، روشن ، خاموش ، روشن …
+الان چه فرقی می‌کنه؟
چراغ را خاموش می‌کند .
+واقعا چه فرقی کرد؟
دوباره روشن می‌کند .
عروسکش را با یک دست جلوی صورتش می‌گیرد و درحالی که به آن نگاه می‌کند، با آن‌یکی دست چراغ را خاموش می‌کند و دوباره به عروسک نگاه می‌کند .
+چه فضا تاریک باشه و چه روشن باشه ، آخرش تو روباه مهربون منی .
قطره اشکی از چشمش پایین می‌غلتد .
+تو بهم صدمه نمی‌زنی . تو باهام هیچ‌کاری نمی‌کنی . به جز تو و من هیچ‌کس اینجا نیست . تازه اگر هم باشه ازم محافظت می‌کنی مگه نه؟ ازم محافظت کن ، لطفا محافظت کن .
دوباره به گریه می‌افتد .
+خواهش می‌کنم ، خواهش می‌کنم ازم مراقبت کن . به جز تو هیچ‌کس دیگه‌ای رو ندارم . فقط تویی که منو دوست داری ..
چند لحظه سکوت می‌کند و با تردید می‌پرسد .
+دوستم داری دیگه مگه نه؟
گریه‌اش را قطع می‌کند و با لحن محکم ادامه می‌دهد .
+بگو که دوستم داری . می‌دونم که دوستم داری ، خودت گفتی ، مگه نه؟ خودت گفتی به نظرت آدم خوبیم . درسته؟ خودت گفتی!
دوباره ساکت می‌شود . در تاریکی به عروسک خیره می‌شود و پوزخند می‌زند . با لحن خشکی ادامه می‌دهد .
+اوه! معذرت می‌خوام! دوباره اشتباه کردم! دوباره فراموش کردم که تو فقط یه عروسکی! نمی‌تونی ازم محافظت کنی! حتی نمی‌تونی باهام حرف بزنی یا دوستم داشته باشی!
عروسک را با نفرت پرت می‌کند و داد می‌کشد .
+ازت متنفرم . متنفرم که زنده نیستی . متنفرم که احساس نداری . حالم ازت بهم می‌خوره .
نفس نفس می‌زند .
از دیوار سر می‌خورد و روی زمین می‌نشیند . به روبه‌رو خیره می‌شود . با انگشتانش بازی می‌کند . سپس به طور هیستریکی شروع به خندیدن می‌کند . بعد از چند ثانیه ساکت می‌شود .
+چیکار کنم که دیگه نترسم؟ کاشکی همین‌حالا یکی بیاد و بهم آسیب بزنه تا از شر خودم خلاص شم .

گزارش اثر

در صورتی که مشکلی در این اثر مشاهده کردید و فکر می‌کنید با قوانین جشنواره داستان نویس نوجوان مغایرت دارد، فرم زیر را تکمیل و ارسال نمایید.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این اثر برای جشنواره داستان نویس نوجوان محفوظ است.