صدای گوشی که روی میز کنار تختم بود از خواب بیدارم کرد در حال دور زدن بودم که آفتاب از پنجره چشمامو زد بیاختیار چشمامو مالوندم و چشمامو وا کردم دوست نداشتم بلند شم ولی باید میرفتم باشگاه یک کش و قوس بدنمو دادم خمیازهای کشیدم دستامو به تخت فشردم و بلند شدم در حالی که روی تختم ایستاده بودم و دستم ۱۸۰ درجه باز بودبوی خاک باران خورده چشامو گرد کرد با تعجب رفتم سمت پنجره وای خدای!!! من کی بارون اومدین ناخودآگاه نفس عمیقی با چشمان بسته از ته دلم کشیدمو بوی خاک باران خورده سلول به سلول تنم را درنوردید و جانی به جانهایم افزود راستی امروز یکم مهر است هوای پاییزی اولین روز پاییزی جانمی جان پاییز شده از خوشحالی آواز کنان و با قدمهای بزرگ به سمت مادرم رفتم و بعد از صبح بخیر و شستن دست و صورتم سراسیمه به سمت اتاقم رفتم برای آماده شدن لباسهای مخصوص باشگاهم را توی کوله قهوهای رنگم انداختم لباس بارانیام را که برای اولین بار پوشیدم بوی نوی لباس مرا جذب کرد و ذوقی در دلم انداخت ساندویچ و قمقمه آبم را از آشپزخانه برداشتم چکمههای پارسالم را که گوشه جاکفشی بود را برداشتم چکمههام که کمی پوستش رفته بود رو پوشیدمو بیرون رفتم بعد از بستن در حیاط با کوچه روبرو شدم کوچهای که رنگ و بوی جدیدی به خود گرفته بودباد ملایمی که به صورتم میخورد و قطرههای بارانی که بر گونم جاری میشد با گوشه روسریم پاکش میکرد وای خدا!!!! اینجا رو راستی روز اول مدرسههاست دخترا یه عده با خوشحالی و یه عده که کلاس اولی میخوردن با مادرهاشون با قیافههای اخمو که گویی زود از خواب بیدار شدند به مدرسه میرفتندیاد کلاس اول خودم افتادم در همین فکر و خیال بودم که دخترکی توجهم را کامل به خودش جلب کرد دخترکی باموهای فر که مدوید ولبخند بزرگی به لب داشت و باد دربین موهایش تاب می خورد بالپ های قرمز واناری که در دست داشت ناخواسته با دیدنش حالم تغییر کرد ولبخندی به روی لب هایم نشست و آن طرف تر دوستم مرا به خودآورد ودست تکون میداد که زودتربروم و به ساعتش اشاره میکرد مشخص بود اونم حالش بهتره امروز
رفتم و رسیدیم به روزمرگیایه هر روزم ولی با این تفاوت که شروع اینگونه روزمو ساخت