آقای یه روزه اسم جالبی بوداما این اسم دلایل خاص خودشو داره آقای یه روزه مردی بود که در شهر عجیب ما شهرت زیادی داشت اما محبو بیت نه، دلیلشم اینکه کاراش باعث میشد همه او نو به خاطر بسپرن
یه روز عادی آقای یه روزه رو براتون بگم با خوشحالی از خواب پا شد آینه رو تما شا کرد
دست شو رو مو های جو گندمی اش کشید
با چشمهای فرو رفته آبی ش به آینه نگاه کرد گفت هی رفیق تو چقدر خوشتیپی آقای یه روزه خیلی جوون نبود اون یه مرد میا نسال بود با خوشحالی کت شو پو شید کروات شو بست
اومد بیرون داشت میرفت سرکار دیرش شده بود
حسابی گاز داد و محکم زد به یه گربه
گربه بیچاره مرد آقای یک روزه صحنه قتل صبح گاهی شو ترک کرد
بی توجه باسرعت بیشتر ادامه داد
وارد محل کار شد فال گوش وایساد گو ش کرد و بعد به آقای مدیر گزارش کرد آقای مدیر اون کارمندارو اخراج کرد
آقای یه روزه یه روزه مدیر شد
بعد مشتری اومد تو اتاقش بهش روشوه داد اونم قبول کرد
مدیر از طریق منشی متوجه شد آقا ی یه روزه رو ما خذه کردواون اخراج شد
پس خواست انتقام بگیره یه قطعه از ماشین مدیر و برداشت و مدیر تو تصادف مرد وای چه بد آقای یه روزه اثر انگشت مدیر و برداشت و خودش مدیر کل شد و روز بعد درحالی که فراموش کرده بود که چه آشغالیه به آشغال بودنش بیش تر ادامه داد
یه روزه بودنشم به خاطر فراموشی اش بود
وقتی داشت میرفت اداره یه پسر جوون یه گلوله خوابوند تو مغزش و مرد
چه بد تقصیر خودش بود میخواست فراموش نکنه فراموشیم یه حدی داره
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
جمله هات یکنواخت و منظم نیستند