اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

الهه کوچک

نویسنده: امیررضا باقرپورباغبان

در سالیان طولانی‌ترین شب سال را به نحسی می‌شناختند و هیچ نوزادی در آن به دنیا نمی‌آمد و مردمان بسیاری در همان وقت از سال می‌مردند.
شمس: ای دخترک در این وقت چرا بیداری ؟مگر نمی‌دانی که اکنون نحس‌ترین هنگام سال است؟
دخترک: چرا نباید اکنون بیدار ماند؟
– زیرا به دلیل طولانی بودن این شب ارواح تاریک و شیاطین به زمین می‌آیند و هر کس را که بیدار باشد اجازه زندگی به او نمی‌دهند و او را می‌کشند.
– اما من فکر می‌کنم که اگر در این هنگام بیدار بمانیم و به ستایش پروردگارمان مشغول شویم و با هم شاد باشیم آن شیاطین هیچگاه نمی‌توانند کوچکترین آسیبی به ما بزنند.
– آخرین چه حرفی است که می‌زنی؟!شاد بودن و شب زنده داری کردن چگونه می‌تواند آن ارواح تاریک را شکست دهد و آنها را از حمله به ما باز دارد؟
– اما من به این ایمان دارم که همیشه شادی ، امید و نور بر تاریکی ،غصه‌ها و نامیدی ها غلبه می‌کند و همیشه پیروز نهایی نور است و تاریکی دوام نخواهد داشت!
– اما دختر…
در همین لحظه صدایی می‌آید…
صدای تولد کودکی…
شمس: این دیگر صدای چیست ؟آیا تو نیز این صدا را شنیدی؟
دخترک: آری شمس شنیدم !صدای به دنیا آمدن کودکی بود، گمان کنم صدا از سوی کلبه تو بوده شمس!
– اما این غیر ممکن است! صدای تولد نوزاد آن هم از کلبه من؟! محال ممکن است باور نمی‌کنم!!
– اما شمس به راستی این صدا از سوی خانه تو بوده!
– دخترک بیا برویم و و ببینیم آیا این حقیقت دارد که انسانی در این شب و در خانه من پا به عرصه وجود نهاده چشم به جهان گشوده است؟!
آنها به سوی کلبه شمس را می‌افتند…
به هنگامی که در را می‌گشایند و وارد می‌شوند با صحنه باورنکردنی مواجه می‌شوند…
دختری که در زیبایی نظیر ندارد و سیمایی همچون فرشتگان آسمان دارد در آغوش همسر شمس است.
شمس: نمی‌توانم به آنچه که با چشمانم می‌بینم اعتماد کنم !آیا این حقیقت دارد که این فرشته زیبا از سوی پروردگار به من هدیه شده باشد؟!
دخترک: آری شمس حقیقت دارد!
– آخر مگر ممکن است کودکی در این هنگام ،در این شب نحس متولد شود؟
– آری شمس همان کس این شب طولانی را آفریده می‌تواند اگر که اراده کند کودکی را هم در این هنگام بیافریند.
شمس: ای دخترک تو راست می‌گفتی که اگر امیدوار باشیم هیچگاه تاریکی‌ها آسیبی نمی‌توانند به ما بزنند!
دخترک: حال شمس نام این الهه کوچک را چه می‌خواهی بگذاری؟
– نامش را یلدا می‌گذارم که معنی رویش و زایش را می‌دهد زیرا در این تاریکی نور امیدی را در دل من رویاند!
از آن پس آن خانواده هر سال سالروز تولد دخترشان را جشن گرفتند و در آن به شاد بودن و شب زنده داری کردن پرداختند؛ آرام آرام خانواده‌های دیگر نیز این شب را گرامی داشتند و همچون خانواده یلدا به حرف‌های آن دختر عمل نمودند.
امروزه ما آن شب را شب یلدا می‌نامیم که در شب‌های سال برای ما اهمیتی خاص و ویژه دارد.

 

گزارش اثر

در صورتی که مشکلی در این اثر مشاهده کردید و فکر می‌کنید با قوانین جشنواره داستان نویس نوجوان مغایرت دارد، فرم زیر را تکمیل و ارسال نمایید.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این اثر برای جشنواره داستان نویس نوجوان محفوظ است.