نزدیک شب یلدا بود .تولد یلدا هم نزدیک بود ،همیشه یک هفته قبل از شب یلدا، یلدا با کلی شور و شوق خونه رو تمیز میکردوبرنامه ریزی میکرد؛ همه رو برای شب یلدا دعوت میکرد .
اما اون سال فرق میکرد ، اون سال یه ویروس بد به نام ( کرونا ) وارد کشور شده بود.
یلدا گوشی رو برداشت تا به همه زنگ بزنه و دعوتشون کنه اما مادرش بهش گفت: دخترم امسال نمی تونیم کسی رو دعوت کنیم.
یلدا با تعجب پرسید : چرا؟
– چون یه مریضی بد اومده که میخواد مردم رو اذیت کنه ، ما باید تلاش کنیم اون رو شکست بدیم . تو دوست داری مامان بزرگ مریض بشه؟
– نه، من نمیخوام کسی مریض بشه؛ ولی من دوست دارم تولد بگیریم!
– بیا یه کار دیگه انجام بدیم؛ امسال به جای اینکه بقیه به شما کادو بدهند ،شما خانوم خانوما به بقیه کادو بده
– من کادو بدم؟ من چه کادویی میتونم بدم؟
– بیا برای همه ، الکل و ماسک و دستکش بفرستیم
هر دو با هم کاری همدیگه برای همه خانواده وسایل بهداشتی بردند
یلدای اون سال عجیب ترین یلدای زندگی ، یلدا بود .