روزی شغال از همسایه مرغی چاغ و چله می دزدد و فرار می کند وقتی در دندان آن را نگه داشته بود.روباهی از آن طرف او را می بیند روباه که به حیله گری معروف بود با خود گفت:بهتر است با دروغی آن را گول بزنم و مرغ چاغ و چله را بگیرم و با خود ببرم.روباه به شغال علامت داد که وایستد شغال ایستاد روباه رفت
پیش شغال و گفت:شغال من از تو سوالی دارم میشه آن را جواب بدی شغال با سر تکان دادن نشان داد که روباه سوالش را بگوید روباه گفت:بم بهتر است یا ارمشیر؟شغال گفت:بم و همان موقعه مرغ چاغ وچله از دهانش افتاد و روباه گرفتش و پا به فرار گذاشت شغال از حرف خود ناراحت شد و با خود گفت:اگر روباه می تواند با حیله گری من را گول بزند من هم میتوانم آن را گوا بزنم رفت و خود را با فلفل قرمز کرد و شبیه روباه شد برای بار دوم رفت پیش روباه و علامت داد که روباه وایستد روباه ایستاد رفت پیش او و گفت:روباه از تو یک سوالی دارم روباه شک کرد و با سر تکان دادن علامت داد که سوالش را بگوید روباه کمی به چهره او نگاه کرد و فهمید که او شغال است شغال سوالش را پرسید و گفت:بم بهتر است یا ارمشیر روباه کاملاً به اینکه او شغال است متوجه شد ولی فرار نکرد و جواب داد:ارمشیرررر و دندان هایش را روی هم نگه داشت و بعد دوباره فرار کرد و مرغ چاغ وچله را خورد.