رویداد آنلاین و رایگان "معرفی ادبیات فانتزی" - جمعه ۲۳ آذر، ساعت ۲۰ توسط استاد علیرضا احمدی برگزار خواهد شد.

خلاصه کامل داستان رومئو و ژولیت | عشق جاودانه در شاهکار شکسپیر

در شهر ورونای ایتالیا، دو خانوادهٔ اشرافی به نام‌های مونتگ و کاپولت سال‌هاست با هم دشمنی دارند. این دشمنی چنان عمیق است که حتی خدمتکاران و دوستانشان هم در کوچه و بازار با هم درگیر می‌شوند.

رومئو، پسر خانوادهٔ مونتگ، جوانی احساساتی و رویایی است. در آغاز نمایش، او دل‌باختهٔ دختری به نام رزالین است، اما عشقش یک‌طرفه است. دوستان رومئو برای اینکه او را از غم بیرون بیاورند، او را به میهمانی‌ای در خانهٔ کاپولت‌ها می‌برند. در این میهمانی، رومئو برای نخستین بار ژولیت، دختر زیبای کاپولت، را می‌بیند و در همان نگاه اول دل‌باختهٔ او می‌شود. ژولیت هم همان‌قدر شیفتهٔ رومئو می‌شود، اما وقتی درمی‌یابند از دو خانوادهٔ دشمن‌اند، حیرت‌زده می‌شوند.

با این حال، عشق آن‌ها از دشمنی خاندان‌ها نیرومندتر است. همان شب، رومئو پنهانی به باغ کاپولت می‌رود و زیر بالکن ژولیت عشق خود را به او ابراز می‌کند. این صحنه یکی از مشهورترین صحنه‌های عاشقانهٔ تاریخ ادبیات است. آن دو تصمیم می‌گیرند بی‌درنگ و به‌طور مخفیانه ازدواج کنند.

کشیشی به نام لورنس، که امیدوار است ازدواج آن‌ها دشمنی دیرینهٔ دو خانواده را پایان دهد، پنهانی مراسم ازدواج را میانشان برگزار می‌کند.

اما بخت یارشان نیست. چند روز بعد، در نزاعی خیابانی، تیبالْت، پسرعموی ژولیت، با دوست صمیمی رومئو، مِرکیوشیو، درگیر می‌شود. مرکیوشیو کشته می‌شود و رومئو از شدت خشم تیبالْت را می‌کشد. همین باعث می‌شود شاهزادهٔ ورونا، رومئو را به تبعید محکوم کند.

شب پیش از رفتن، رومئو پنهانی به خانهٔ ژولیت می‌آید و آن‌ها نخستین و آخرین شب عاشقانهٔ زندگی‌شان را در کنار هم سپری می‌کنند. فردا صبح، رومئو ورونا را ترک می‌کند.

در این میان، پدر و مادر ژولیت، بی‌خبر از ازدواج دخترشان، تصمیم می‌گیرند او را به ازدواج با مردی نجیب به نام پاریس درآورند. ژولیت درمانده می‌شود و به سراغ کشیش لورنس می‌رود. کشیش به او دارویی می‌دهد که باعث می‌شود ژولیت برای مدتی مثل مرده به نظر برسد. نقشه این است که پس از به‌هوش‌آمدن، او و رومئو بتوانند پنهانی با هم فرار کنند.

اما ماجرا به فاجعه می‌انجامد. خبر مرگ ساختگی ژولیت به رومئو می‌رسد، اما پیام واقعی کشیش به دست او نمی‌رسد. رومئو می‌پندارد ژولیت حقیقتاً مرده است. او به آرامگاه می‌رود، ژولیت بی‌جان را می‌بیند و زهر می‌نوشد و کنار او جان می‌سپارد.

کمی بعد، ژولیت از خواب دارویی بیدار می‌شود. وقتی پیکر بی‌جان رومئو را در کنار خود می‌بیند، خنجری از غلاف رومئو برمی‌دارد و خود را می‌کشد.

مرگ تراژیک این دو جوان، سرانجام دل دو خانواده را نرم می‌کند. مونتگ‌ها و کاپولت‌ها بر مزار فرزندانشان آشتی می‌کنند، اما دیگر برای رومئو و ژولیت خیلی دیر شده است.

پیام اصلی داستان


«رومئو و ژولیت» نشان می‌دهد که:

  • عشق خالص و بی‌پیرایه حتی در برابر نفرت و دشمنی هم تاب نمی‌آورد.
  • کینهٔ نسل‌ها می‌تواند جوانان بی‌گناه را قربانی کند.
  • پایان این تراژدی درسی است برای همه که صلح و گذشت ارزشمندتر از تعصب و دشمنی است.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

برچسب ها:

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *