احساسات آتش میگیرند و بدون نشانه میسوزند، احساسات میمیرند و نقابها روی احساسات مرده جا خشک میکنند.
نقاب هایی که آنها را بر صورت نهادیم و خود را زیر آن پنهان کردیم، تا با احساسات دروغین زندگی شادتری داشته باشیم، دریغ از آن که نقاب ها هستند که شادی واقعی را از ما میگیرند، و خوشحالیهای لحظهای را به ما هدیه میدهند!
شاید خود واقعی را از یاد بردهایم که فقط در انتخاب شکل دروغین خود مهارت داریم و دغدغه زندگیِ هرروز، انتخاب نقابی است، که خود را زیر آن پنهان کنیم. هر لحظه خود را با نقابی در تماثیل زندگی حاضر میکنیم، اما نمیتوانیم روی روی واقعیت ها نقاب قرار دهیم و شاید گرهکار هم اینجاست، که هرچقدر از واقعیت خود فاصله بگیریم باز به ما نزدیک است.
گاه چشم ها بارانی است اما به ظاهر خورشیدی درخشان است.
گاه آتش درون ما را میسوزاند اما خود باید درمان درد کسی باشیم.
به یاد داشته باشیم که نقاب ها همه را از آنچه واقعیت است دور میکند، و پردهای میشود برای در سایه زندگی کردن و به گمراهی کشاندهشدن.
کاش آن پرده فروافتد و آنگاه
نمایان شود آن چهره که در پشت نقاب است.