تنهایی یعنی کسی را نداشته باشی که به او تکیه کنی، تنهایی یعنی بار مشکلات فقط روی دوش خودت باشد و همراهی نداشته باشی و گاهی هم تنهایی یعنی کسی نباشد که تو را درک کند و با این که از زبان مشترکی استفاده می کنی کسی حرف هایت را نفهمد.
بعضی از آدم ها تنهایی را دوست دارند اما به نظرم این دوست داشتن برای تمام لحظه ها نیست و حتی آن ها هم دوست دارند که لحظاتی را با دیگران باشند و تنها عده ی معدود و انگشت شماری هستند که واقعا برای تمام لحظات عمر دوست دارند که دور از همه باشند و به تنهایی زندگی کنند این افراد از تنهایی بیش از هر چیز دیگری لذت می برند.
انسان همواره به دنبال یافتن کسانی ست که بتواند با آن هم کلام شده و با طرف مقابل درک مشترکی از مسائل داشته باشند و با یافتن چنین دوستی حس دلنشینی در فکر و قلب دو طرف شکل می گیرد و زندگی به نظر راحت تر از قبل می گذرد.
گاهی نیز انسان به خاطر شرایط زندگی اش تنها می شود و این تنهایی اگر چه ممکن است آزار دهنده باشد اما بایستی با آن کنار آمد و راه درستی را برای زندگی انتخاب کرد زیرا فکر و اندیشه ی انسان از چنان قدرتی برخوردار است که خود هم نمی تواند تصور روشنی از آن داشته باشد و تنها در شرایط سخت و تنهایی ست که می توان به آن پی برد و موفقیت هایی را به دست آورد که بودن دیگران شاید تنها مانعی برای آن ها بود.
باید بتوانیم تنهایی و فرصت هایی که دور از دیگران هستیم را با توجه به شخصیت خودمان کنترل کنیم تا آسیب و ضرری از این موضوع نبینیم، باید زمان هایی که نیاز به تنها بودن داریم را تنها به خود اختصاص دهیم و زمانی که حس کردیم نیاز به دوست و یک هم کلام داریم که بتوانیم با او صحبت کنیم شخص مورد اطمینانی را پیدا کرده و حرف های مان را با او در میان بگذاریم.
هر کسی در مورد تنهایی نظری دارد. اما اگر قرار باشد هر نظر و رفتاری درست باشد که به قول آقا بزرگم ، سنگ روی سنگ بند نمی شود. اما تنهایی ، آن هم تنهایی آدم ها موضوعی است که به راحتی نمی شود از کنارش گذشت. بالاخره چیزی که وجود دارد را نمی شود نادیده گرفت.
بعضی ها می گویند : تنهایی ای که خودت برای خودت ساختی از بی عقلی است . بعضی هم می گویند از خود خواهی. حالا عده ای هم هستند که دیگران را مقصر می دانند و می گویند : باعثِ تنهایی ما آدم های هستند که به ما اهمیت نمی دهند.
راستش نمی خواهم با عجله قضاوت کنم . چون می دانم تا وارد ماجرا نشوی نمی دانی حق با چه کسی است . اما این را می دانم آدمِ تنها مثل بال پروانه تُرد و شکننده است . فرقی هم نمی کند این پیله ی تنهایی را خودش درست کرده یا دیگران . تنها که باشی ، همه چیز مثل سایه است. یک سایه ی قوز کرده ، درست شبیه فیلم هایی که آدم های منزوی و تنها را نشان می دهد. آدمِ تنها چقدر می تواند با خودش حرف بزند؟. تا کی می تواند مقاومت کند؟. نمی خواهم به کسی توهین کنم ، اما هیچ آدمی را نمی شناسم که مخِ سالمی داشته باشد و از تنهایی لذت ببرد.
به نظرم اگر تنهایی ات تحمیلی نباشد و مجبور نشده باشی انتخاب کنی ، باید خودت را به دکتر نشان بدهی. آدم ها وقتی می توانند اسم خودشان را آدم بگذارند که از خصلت هایی که در وجودشان هست به خوبی استفاده بکنند. من پزشک نیستم که بخواهم آمار بدهم. اما بیشتر بیماران قلبی، همان هایی هستند که تنها هستند. یا تنهایی را انتخاب کرده اند. آقا بزرگم وقتی همه دور هم جمع می شویم و گل می گویم و گل می شنویم، می گوید : خداوند از اول می دانسته ، که گفته : دست خداوند با جماعت است.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
2 نظرات
خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم
منزلی امن تر از گوشهی تنهایی نیست 🙁
عالی به به داستان از این قشنگ تر ندیده بودم