روزی یک دختر 8 ساله به نام ایدا بخاطر خطا پزشکی فوت کرد و پدرش گفت :19 بهمن ماه آیدا تب کرد، او گلودرد داشت به مطب یکی از پزشکهای عمومی مرکز شهر رفتیم که وی دو پنیسیلین3-3-6 برای بیماری آیدا تجویز کرد و آنها را از داروخانه روبهروی مطب تهیه کردیم، به کلینیکی در نزدیکی خانهمان رفتیم، پرسیدند که قبلاً برایش پنیسیلین تزریق شده است یا نه که گفتیم نشده و گفتند ما امکانات کافی برای عوارض ناشی از پنیسیلین نداریم لطفاً ببرید در کلینیک تخصصی یا بیمارستان کودکان که فردای آن روز آیدا همراه مادرش به کلینیک تخصصی کودکان رفتند.
آنجا مادر آیدا میگوید که اگر امکان دارد تست کنید که پرستار میگوید من سالها کارم این است بچههای زیر 14 سال نیاز به تست ندارند. پرستار میگوید 10 دقیقه منتظر باشید اگر غش کرد جلویش را میگیریم و پرستار بعد از تزریق پنی سیلین اتاق را ترک میکند و مادر آیدا 20 دقیقهای منتظر میشود و میبیند که حال آیدا عادی نیست، آیدا میگوید احساس خفگی میکنم و مادرش برای اینکه به آرامش دعوتش کند میگوید پنیسیلین دارد با بیماری بدنت میجنگد، رفته رفته حالت بهتر میشود. مادرش آیدا را بر میدارد به خانه میآورد آبمیوه و پرتقال مدام به او میدهد و از ترس تشنگی نگذاشتیم تا صبح بخوابد.
فردای آن شب حوالی ساعت چهار مادر آیدا باز او را نزد همان پزشکی برد که اول برده بودیم و به پزشک گفت که بعد از تزریق آمپول حالت بیتابی به آیدا دست داده است ولی پزشک از این حرف همسرم ناراحت شد و گفت به نسخه من نباید ایراد بگیری و باز به آیدا بتامتازون تجویز کرد، ساعت 8 رسیدم خانه دیدم بچه حالش بد است سریع او را به بیمارستان کودکان بردیم و ساعت 8:30 شب به بیمارستان رسیدیم آنجا به حدی شلوغ بود که طول کشید تا پذیرش انجام شود و از آیدا آزمایشهای مختلف گرفتند و ساعت 12:30 شب جواب آزمایشها آمد و سپس دخترم را به سونوگرافی فرستادند. میگفت پهلوهایم درد میکند. میگفت وقتی در آغوش تو هستم بابا راحت ترم، میخواستند بستری کنند اما مسئولان بخش گفتند جا ندارند و خانم دکتری که آنجا بود گفت چیز مهمی نیست مرخصش کنید.وی ادامه میدهد: 10 دقیقه نشده بود که به خانه رسیده بودیم، آیدا مثل مار به خودش میپیچید به اورژانس زنگ زدم گفتند خودتان به بیمارستان ببرید اینها چیز مهمینیست، باز او را به بیمارستان خصوصی بردم و آنها گفتند سریعتر بچه را به بیمارستان کودکان ببرید، 21 بهمن ماه بود صبح ساعت 30: 5 همان پزشک قبلی که در بیمارستان آیدا را ویزیت کرده بود گفت بچه بازی درمیآورد داشت ساعت 10 میشد آیدا میگفت بابا دارم خفه میشوم، ضربان قلبش به 150 رسیده بود حالش اصلاً خوب نبود، بغلش کردم دست و پا میزد کمیبعد به کما فرو رفت و … ساعت 11:30 برای همیشه از کنار ما رفت….
صبح گفتند شکایتی دارید بعد گفتند اگر شکایت کنید بچه را کالبد شکافی میکنند مادرش گفت نمیگذارم دخترم تکه پاره شود بعد از چند روز در خواست پرونده کردم از علوم پزشکی و از بیمارستان کاغذ خواستم برابر اصل کردیم به نظام پزشکی فرستادم که شکایت کردم از درمانگاهی که پنی سیلین تزریق شده بود و از پزشکی که در بیمارستان بود، در حال حاضر با وجود مراجعات مختلف هنوز جوابی نیامده است . حتی دیروز به پزشکی قانونی مراجعه کردم و گفتند پاسخی از طرف علوم پزشکی ارسال نشده است .پدر آیدا کوچولو میگوید: همه نامهها موجود است و حتی پنی سیلین دوم را که هنوز تزریق نشده بود نگه داشتم، حرف من این است که محتوای این پنی سیلین را آزمایش کنید اما علوم پزشکی میگوید بدهید ما آزمایش میکنیم اما من درخواست دارم این کار از کانال قانونی و از طریق دادگاه انجام شود تا اگر مشکلی وجود دارد روشن شود. ما فقط میخواهیم خانوادههای دیگری بدبخت نشوند، ما فقط آیدا را داشتیم.
و ایدا اینجوری فوت کرد بخاطر پنی سیلین تقلبی
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.