در بین درختان سیب و زردالو در روستای بسیار محبوب خواستنی سیخانا قدم میزنم قدم هایی که با برداشتن هر کدام یاد آور خاطرات گذشته هستند خاطرات تلخ و شیرین که هر کدام اتفاقات خاص خودش را دارد اتفاقاتی که در ذهنم حک شده اند هیچ موقع از یادم نمی روند اتفاق خودش کلمه ترسناکی است چه برسه به این که من بخوام مو به مو جزئیات دقیق اون اتفاق ها را بازگو نمایم اگر دقت کنید در بین این جمله کوتاه من 4بار از کلمه اتفاق یا اتفاقاتی ، اتفاقات استفاده کردم اتفاق از 5حرف الف ، ت،ف،الف، ق هستش اتفاقات من آن چنان جالب، شیرین ، خنده دار، غمگین، ترسناک نیست بلکه ترس ما فقط از شنیدن کلمه اتفاقه نه اون چیز هایی که در پشت کلمه اتفاق پنهان شدند .
در زندگی اتفاق های گوناگونی برایمان رقم میخورد این ما هستیم که باید خودمان را با این اتفاق ها سازگار کنیم این اتفاق هارا آن قدر برای خودمان بزرگ نکنیم نه اینکه به این اتفاق ها اهمیت ندهیم نه سعی کنیم آن قدر هم برایمان مهم نباشد تا راحت تر به زندگی روزمره خودمان ادامه دهیم.
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
مطلب باارزشی بود و ارزش خواندن را داشت.