اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

سَلامان و اَبسال (عبدالرحمن جامی)

تاریخ انتشار:

25 بهمن 1401

زمان تخمینی مطالعه:

6 دقیقه

گلناز تقوائی

نویسنده در مجله داستان نویس نوجوان

منظومه عاشقانه سَلامان و اَبسال از عبدالرحمن جامی شاعر پرآوازه قرن ۸ می‌باشد. او یکی از بزرگترین شاعران، ادبیان و عارفان قرن هشتم بوده که به خاطر ارادتی که به شیخ احمد جام داشته تخلص جامی را برگزیده و همچنین او را خاتم‌الشعرای آن دوره نیز لقب داده‌اند. یکی از آثار جامی هفت اورنگ نام دارد که داستان سلامان و ابسال در اورنگ دوم آمده است. این داستان را باید جزء داستان‌های رمزی و استعاری محسوب کرد، چراکه درونمایه آن فلسفی و عرفانی است و جامی  ماجرای عشق سلامان به ابسال و سپس انتقال عشق از ابسال به زهره را شرح می‌دهد. سلامان و ابسال در ردیف داستان‌های رمزی عقل سرخ، آواز پَر جبرئیل و دستور عشاق قرار می‌گیرد و جامی در پایان نمادهای آن را رمزگشایی می‌کند؛ شاه رمز عقل، سَلامان رمز روح، دریا رمز شهوت، زهره رمز کمالات، حکیم رمز فیض، اَبسال رمز تن شهوت‌پرست، آتش رمز ریاضت‌هایی است که سالک می‌کشد و آتش رمز دل عارف.

از همان آغاز داستان مشخص است که شاعر قصد دارد مفاهیم فلسفی و حکمی را بیان کند؛ همینکه یونان را انتخاب می‌کند که مهد فلسفه و حکمت است و اینکه شاه مطیع حکیم است و او بدون حکیم تصمیم نمی‌گیرد نشان از رمزی بودن این داستان است. چندین اتفاق شگفت‌انگیز هم در این داستان به وقوع می‌پیوندد مانند پرورش فرزند خارج از رحم، نگاه کردن به جام جهان نما، رفتن سلامان به درون آتش و سالم خارج شدن او، انتقال عشق از ابسال به زهره که جامی همه اینها را رمزگشایی می‌کند. مثلا پرورش نطفه خارج از رحم را اینگونه بیان می‌کند: بی‌جفتی و بی‌نطفه بودن سلامان نشان از پاکی او دارد، بنابراین او را رمز روح درنظر گرفته که پاک و مجرد از عالم ماده است یا جام جهان‌نما کنایه از دل رازگشای عارف یا به درون آتش رفتن سلامان و ابسال: سلامان نماد روح است بنابراین پاک و بی‌آلایش است بنابراین سالم می‌ماند اما ابسال نماد جسم است بنابراین نابود می‌شود.

در مورد انتقال عشق سلامان به زهره باید گفت که ستاره زهره یا ناهید یکی از درخشان‌ترین ستاره‌هاست آن را سَعد می‌نامند و به آن خنیاگر فلک نیز ‌گویند. ستاره زهره یا آناهیتا نزد ایرانیان به معنای بی‌عیب و نقص است. صفاتی مانند رب‌النوع طرب، کوکب زنان، شادی، عشق، ظرافت، رودگر، عروس، بَربَط نواز، چنگی، معشوق و… را به زهره نسبت می‌دهند و جامی نیز همین صفات را برای زهره درنظر می‌گیرد؛ اما در یونان زهره خدای خدایان است، بر باران تسلط دارد و با آن زمین را حاصلخیز می‌کند و رب‌الاَرباب و نماد قدرت و قانون است.

علاوه‌بر سلامان و ابسال، عشق دایه به فرزند هم در داستان سیاوش و هم در داستان یوسف و زلیخا وجود دارد؛ با این تفاوت که یوسف و سیاوش از این عشق ممنوع خودداری می‌کنند اما سلامان گرفتار می‌شود. ابسال مانند زلیخا و سودابه از تمام حیله‌ها استفاده می‌کند تا سلامان را به دام بیندازد که موفق می‌شود اما حیله‌های سودابه و زلیخا برای به دام انداختن سیاوش و یوسف کارساز نبود.

 خلاصه داستان

پادشاهی در یونان حکومت می‌کرد که نزد وی حکیمی وفادار وجود داشت و شاه کاملا مطیع حکیم بود. شاه از ارتباط با زنان خودداری می‌کرد برای همین فرزندی نداشت اما برای ادامه حکومت نیاز به جانشین داشت و از این بابت نگران بود. حکیم او را بد طینتی زنان برحذر می‌داشت و به او قول داده بود که فرزندی خارج از رحم برای او به دنیا آورد. حکیم نطفه‌ای خارج از رحم پرورش میدهد و پس از ۹ ماه کودک سالم متولد می‌شود. شاه نام پسرش را سَلامان می‌گذارد و او را نزد دایه‌ای به نام اَبسال می‌گذارد که او را پرورش دهد. اَبسال بسیار زیبا بوده و ۱۸ سال سن داشته؛ او مسئولیت پرورش سلامان را برعهده می‌گیرد. سال‌ها ازین ماجرا گذشت تا اینکه سلامان به سن ۱۴سالگی می‌رسد. او بسیار زیبا، خوش سخن، اهل کمال، سخاوتمند و تیراندازی ماهر بود و همین ویژگی‌های سَلامان باعث می‌شود که اَبسال عاشق او شود و سعی می‌کرده که عشقش را به او ابراز کند. به شیوه‌های مختلف آرایش می‌کرده و در برابر سلامان ظاهر میشده؛ تا اینکه کم‌کم این حیله‌ها اثر می‌کند و سلامان هم عاشق او می‌شود.

خبر عشق سلامان و ابسال به گوش شاه می‌رسد؛ شاه پسرش را نصیحت می‌کند که از این عشق دست بردارد، اما سلامان گرفتار عشق بوده و نمی‌توانسته از آن دست بکشد. شاه انقدر نسبت به او سختگیری می‌کند تا اینکه سلامان مجبور می‌شود قایقی آماده کند و با ابسال آنجا را ترک کند. آنها باهم به یک جزیره دورافتاده بسیار زیبا می‌رسند و مدتی آنجا می‌مانند و به عیش و نوش می‌پردازند. از آن طرف شاه نگران سلامان بوده و هرچه می‌گشت، نمی‌توانست او را پیدا کند؛ بنابراین به سراغ آیینه جهان‌نما می‌رود و با نگاه کردن به آن متوجه می‌شود که پسرش کجا رفته است. شاه از یک جادوگر کمک می‌گیرد و از او می‌خواهد که کاری کند عشق سلامان نسبت به ابسال سرد شود و همین می‌شود و سلامان کم‌کم از ابسال فاصله می‌گیرد و حال و هوای پدر در قلبش پدیدار می‌شود.

سلامان با وجود ترس فراوان به سوی پدر بازمی‌گردد اما نه می‌توانسته خشم پدر را تحمل کند و نه دور بودن از معشوق را. بنابراین تصمیم به خودکشی می‌گیرد؛ هیزم فراوانی فراهم می‌کند و خودش را درون آتش می‌اندازد، از آن طرف ابسال هم با سلامان وارد آتش می‌شود. شاه متوجه این قضیه می‌شود و پسرش را سالم از آتش بیرون می‌آورد اما کاری می‌کند که ابسال بسوزد. سلامان با مرگ ابسال بسیار اندوهگین می‌شود و به حال زار درمی‌آید؛ شاه نگران حال پسرش می‌شود و از حکیم کمک می‌خواهد؛ حکیم به شاه اطمینان می‌دهد که در ۴۰ روز عشق ابسال را از سلامان دور کند. در این مدت حکیم سلامان را تحت تعلیم قرار می‌دهد و هر موقع که او بی‌تابی می‌کرده عکس ابسال را به او نشان می‌داده و وی را آرام می‌کرده. حکیم در تلاش بوده که عشق زهره را جایگزین عشق ابسال در قلب سلامان کند و موفق می‌شود؛ او آنقدر از زهره تعریف می‌کند که سلامان کم‌کم عشق ابسال را از یاد می‌برد و عاشق زهره می‌شود. بعداز ازدواج سلامان و زهره، شاه طی مراسمی پادشاهی را به پسرش واگذار می‌کند و داستان به پایان می‌رسد.

مطالب مرتبط

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *