لیلی و مجنون یکی از معروفترین عاشقانههای ادبیات فارسی است که نظامی گنجوی آن را به زیباترین شکل روایت کرده است.
قصه از اینجا آغاز میشود که قیس، پسر جوانی از قبیلهٔ بنیعامر، در دوران مدرسه دل به دختر زیبایی به نام لیلی میبندد. هر روز در کلاس، نگاههای آنها به هم گره میخورد و کمکم عشقشان در دل میجوشد. اما وقتی خبر این دلباختگی در قبیله میپیچد، خانوادهٔ لیلی سخت مخالفت میکنند، چون رسم و سنت عرب اجازه نمیدهد دختری به این شکل با پسری آشکارا عشق بورزد.
قیس از شدت دلدادگی آرام و قرارش را از دست میدهد. آنقدر شعر برای لیلی میگوید و نام او را فریاد میزند که مردم لقب مجنون (دیوانه) به او میدهند. پدر و مادرش برای درمان او تلاش میکنند، حتی او را به خانهٔ کعبه میبرند تا دعا کند، اما مجنون تنها یک آرزو دارد: «خدایا عشق لیلی را از من مگیر!»
در این میان، پدر لیلی دخترش را به پسری ثروتمند به نام ابنسلام میدهد. لیلی با وجود این ازدواج، دلش همچنان با مجنون است، اما مجبور است در قفس سنتها بماند. مجنون هم به بیابان پناه میبرد. او در کوه و دشت سرگردان میشود، با حیوانات مأنوس است و برای لیلی شعر میسراید. آوازهٔ شعرهای عاشقانهاش همهجا میپیچد و او به نماد عشق پاک و حقیقی بدل میشود.
سالها این جدایی ادامه دارد. لیلی و مجنون گاهی از دور همدیگر را میبینند، اما هیچوقت نمیتوانند به وصال برسند. سرانجام ابنسلام میمیرد، ولی حتی بعد از آزادی لیلی، تقدیر اجازهٔ پیوند آن دو را نمیدهد. کمی بعد لیلی هم بیمار میشود و از دنیا میرود.
وقتی خبر مرگ لیلی به مجنون میرسد، او بر مزارش میآید، با سوز و گداز شعر میخواند و پس از سه روز بر خاک او جان میسپارد. به این ترتیب، لیلی و مجنون که در زندگی نتوانستند به هم برسند، در مرگ کنار هم آرام میگیرند.
پیام داستان برای نوجوانان
- عشق لیلی و مجنون نمادی از پاکی، وفاداری و صداقت است.
- گاهی موانع اجتماعی و سنتها مانع رسیدن آدمها به هم میشوند.
- شعرها و رفتار مجنون نشان میدهد که عشق میتواند انسان را به مرحلهای فراتر از خودخواهی ببرد؛ جایی که تنها یاد و نام معشوق اهمیت دارد.