بالاخره روز سفر به کره ماه فرا رسید:
میخواستیم بریم کره ماه! میترسیدم آخه کار سخت و ترسناکی بود! اصلاً فکرشو نمیکردم که یک روز یک دوست مگس پیدا کنم و بعدم برم کره ماه اصلاً گیرم ما ماهم برداشتیم و آوردیم با خودمون بعد اگه مردم ببینند ماه نیست تو آسمون چی!؟
بعد اگه بفهمند ما ماه رو دزدیدیم چی؟!
تو همین فکرا بودم که مکسی گفت:
ـــ آماده ای؟ داریم میریم ماه داریم میریم ماه!!
گفتم :
ــ آره آمادم بنظر کار شگفت انگیزی هست!! ( توی ذهنش:اصلا دوست ندارم برم کره ما!!!! )
سوار فضا پیما شدیم و حرکت کردیم پیش به سوی ماه✔
بعد از چند دقیقه تو هوا معلق شدیم انگار داشتیم میرسیدیم!!
پدربزرگ گفت:
ـــ خب خب رسیدیم پیاده شید و این دستگاه هم تو بگیر آرش که ماه رو کوچیک کنی!!
گفتم:
ـــ چشم.
امیر گفت:
ـــ واااای چقدر ماه قشنگه چقدر بزرگه!!
مکسی هم فقط داشت به ماه نگاه میکرد و چیزی نمیگفت!
بعد چند دقیقه گفت:
ـــ نگاه کنید ماه داره حرف میزنه.
گفتم:
ـــ نه ماه حرفی نمیزنه حالت خوبه مکسی؟
مکسی گفت:
ـــ سلام ماه خوبی؟
ماه گفت:
ـــ سلام مکسی خوبم ولی اگه تو من را به زمین ببری دیگه نمیتونم خوشحال باشم!!
من و امیر هم همینجور داشتیم به مکسی نگاه می کردیم و میگفتیم خدایا مکسی داره با کی حرف میزنه!!
(مکسی توی خیالاتش با ماه کلی حرف زد)
بعد از چندین دقیقه دستگاه رو برداشتم که ماه رو کوچیک کنم در همین لحظه مکسی گفت…….
ادامه دارد………
فهرست مطالب
Toggle
4 نظرات
سلام ببخشید این قسمتیکه قراره ماه رو بدزدید و به زمین ببرید را یکجای دیگر دیدم در انیمیشن من نفرت انگیز یک که همین کار را انجام می دهند
سلام کاش تو قسمتای بعدی جذابیت بیشتری داشته باشه من بارها ذکر کردم یه عامیه بیسوادم یعنی نظر من فقط یه پیشنهاده خیلیم مهم نیست ولی احساس میکنم اینکه بدون هیچ مقدمه ای شخصیتا به ماه برسن و بعد ماه با مظلوم بازی التماس کنه و… یخورده سطحیه ببخشید اگه بی تعارفم فکر نمیکنید باید روش کار بشه ؟
سلام
ممنونم از. اینکه نظر دادید، این داستان با رسیدن به کره ماه تموم نمیشه قرار یک اتفاقاتی در کره ماه بیافته که نمیشه لو داد بله خودمم قبول دارم که اگه به ماه برسن و بعد به راحتی اونو کوچیک کنن و با خودشون به زمین ببرن جذابیت داستان از بین میره برای همین سعی کردم که یکسری اتفاقاتی رو به داستان اضافه کنم ……..
آفرین پس ببخشید اگه اینقدر عجول بودم