رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

چگونه یک موضوع خوب برای داستان انتخاب کنیم؟

منتشر شده توسط:

موضوع شامل پدیده‌ها و حوادثی است که داستان را می‌آفریند و درونمایه را به تصویر می‌کشد. موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت می‌تواند درونمایه را به نمایش گذارد. برخی از نویسندگان جذابیت و سرگرمی موضوع داستان‌هایشان را بر واقعیت‌های زندگی ترجیح دادند و بعضی دیگر هم حقایق زندگی را مدّ نظر قرار دادند و سرگرمی و گیرایی موضوع را به خدمت این حقایق درآوردند.   داستان‌هایی وجود دارند که واقعیت آنها تقریبا مسلّم است اما موضوع آنها جنبه عمومی و کلّی ندارد. برخی از داستان‌ها از حقایق زندگی روزمرّه دور افتاده‌اند و سِیر تاریخی وقایع را با بهره‌گیری از تمثیل، نماد، خیال و وهم به تصویر می‌کشند. در بعضی از داستان‌ها وقایع عادی زندگی روزمره و خیال و وهم در کنار‌ هم آمده‌اند و مرز بین این دو مشخص نیست.

داستان‌ها را باتوجه به موضوع به پنج دسته طبقه‌بندی می‌کنند: داستان‌های حادثه پردازانه، داستان‌های واقعی، داستان‌های وهمناک، داستان‌های خیال و وهم یا فانتزی و داستان‌های رئالیسم جادویی.

 

داستان‌های حادثه پردازانه: یعنی داستان‌هایی که نقش حادثه در آنها بسیار زیاد است و در این گونه از داستان‌ها نویسنده غالبا یک حادثه اتفاقی و نادر را انتخاب می‌کند و محور داستانش قرار می‌دهد. این حادثه اغلب بیرونی و ملموس است و برجسته می‌شود تا گیرایی و جذابیت پیدا کند و کنجکاوی و توجه مخاطب را برانگیزد. در این داستان‌ها نویسنده حقایق زندگی را فدای جذابیت و گیرایی می‌کند. موضوع این داستان‌ها به ظاهر می‌خواهد یک واقعیتی را منعکس کند اما این واقعیت ابتدایی و سطحی است و معنای عمیقی دربرندارد. شاید در ابتدا مخاطب را فریب دهد و مجذوب خودش کند اما بعد آن جذابیت از بین می‌رود. نویسندگان اینگونه داستان‌ها بیشتر به فکر سرگرمی مخاطب هستند موضوعاتی که برای داستان‌هایشان انتخاب می‌کنند، باتوجه به همین ویژگی‌ سرگرم‌ کنندگی است. در اینگونه داستان‌ها حادثه‌ای محور داستان قرار می‌گیرد و حادثه‌های فرعی و کوچک برای توجیه و تکمیل آن می‌آید؛ از این نظر این داستان‌ها شبیه به قصه‌ها و لطیفه‌ها می‌شود و ویژگی‌های آنها را پیدا می‌کند و بیشتر تخیلی جلوه می‌کند تا برگرفتگی از زندگی واقعی به خصوص نوعی از داستان‌های حادثه پردازانه هستند که پایانی غافلگیرکننده دارند داستان‌های لطیفه‌وار هستند. این داستان‌ها یک حادثه بزرگ و مرکزی دارد و حوادث دیگر برای توجیه و توضیح آن آورده می‌شود.  در این داستان‌ها آن چیزی که اهمیت دارد حادثه پردازی است و شخصیت پردازی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. این داستان‌ها می‌توانند لطیفه باشند یا نباشند یعنی پایانی غافلگیرکننده داشته باشند یا نداشته باشند. اگر پایان غافلگیرکننده نداشته باشند، فقط داستان‌های حادثه پردازانه تام می‌شوند اما اگر پایان غافلگیرکننده داشته باشند و حالت لطیفه پیدا کنند، می‌توانند داستان‌های لطیفه‌وار یا لطیفه‌وار تیپیک باشند.

داستان‌های واقعی: موضوع خود را از زندگی واقعی می‌گیرند و داستان‌هایشان با واقعیت‌های زندگی هماهنگی دارد. مثل داستان‌های واقعی امروزی که بیشتر تصویرگر تار و پود ظریف روح انسان هستند و روابط و همبستگی آنها را با یکدیگر نشان می‌دهند و درباره اختلافات، انتظارات، امیدها، آرمان‌ها، رویاها، غم‌ها، شادی‌ها، محرومیت‌ها و رنج‌های آنها صحبت می‌کنند. هدف اصلی نویسندگان اینگونه داستان‌ها این است که عناصر روانشناختی وجود انسان را بررسی کنند و اوضاع و احوال محیط اجتماعی او را توضیح دهند و قصد دارند که با آفرینش اینگونه داستان‌ها، تصویر واقعی و دقیقی از خود و اجتماع را ارائه دهند. از ویژگی‌های اینگونه داستان‌ها این است که اغلب حرف و پیامی برای گفتن دارند.

از جمله داستان‌های واقعی می‌توان از داستان طلب آمرزش از صادق هدایت نام برد که این داستان به یکی از حقایق زندگی ۶۰ یا ۷۰ سال پیش اشاره می‌کند. درباره احساسات منفی، کینه و نفرت زن پدر نسبت به فرزندان شوهرش است که یک احساس طبیعی است و هنوز هم وجود دارد. داستان طلب آمرزش داستان کسانی است که احساس گناه می‌کنند و برای بخشیده شدن گناهشان به زیارت می‌روند. در این داستان هیچ چیز ساختگی و باورنکردنی وجود ندارد. خصوصیات شخصیت‌ها، شیوه اندیشیدن آنها، ویژگی‌های خُلقی و عادت‌هایشان، زمان و مکان‌شان و… از زندگی واقعی گرفته شده است. داستان طلب آمرزش حرف و پیام دارد، نقاب از چهره تبه‌کاران برمی‌دارد، آنها را همانگونه که هستند به تصویر می‌کشد و موضوع داستان ظلم و ستمی است که اعمال می‌شود؛ جنایت‌هایی است که به وقوع می‌پیوندد و جنایتکارانی است که مجازات می‌شوند. در اینگونه داستان‌ها نویسنده تلاش نمی‌کند برای مخاطب تعیین تکلیف کند و او را وادار کند با شخصیت‌های داستان هم‌دردی کند و سعی نمی‌کند با اشک و آه و رمانتیک بازی مخاطب را با خود همراه کند و اگر هم همراهی پیش آید، به خاطر این است که انسان با این واقعیات و حقایق برخورد دارد و می‌تواند با شخصیت‌های داستان هم‌ذات پنداری کند. از نمونه‌های دیگر اینگونه داستان‌ها می‌توان از داستان قفس صادق چوبک نام برد.

داستان‌های وهمناک: یعنی داستان‌هایی که واقعیت دارند ولی این واقعیت کلیت و عمومیت ندارد. داستان‌های وهمناک از نوع داستان‌های ترس ‌انگیزی هستند که مخاطب با خواندن آنها احساس مرموز و آزاردهنده‌ای در وجود خویش  احساس می‌کند. اغلب داستان‌های غلامحسین ساعدی مثل عزاداران بَیَل و ترس و لرز و برخی از داستان‌های بهرام صادقی مانند ملکوت و خواب خون از نوع داستان‌های وهمناک هستند. در داستان‌های وهمناک عموما وحشت‌ها، هیجان‌ها و التهاب‌های روحی و روانی شخصیت‌ها برجسته می‌شود و بهره‌گیری از درونمایه‌ها و موضوعاتی که جنبه کلی ندارند به افراط کشیده می‌شوند؛ به طوریکه این داستان‌ها از واقعیت‌های زندگی ملموس و روزانه فاصله می‌گیرند. شخصیت‌های اینگونه داستان‌ها اغلب گرفتار سرنوشتی تغییر ناپذیرند و دستخوش نگرانی‌ها و ترس‌ و لرزهای ناشناخته و موهوم می‌شوند، امیدها و ناامیدی‌ها و آرزوهایی که در این داستان‌ها تصویر و تشریح شده به اقلیتی خاص از جامعه تعلق دارد؛ حال این اقلیت آنهایی هستند که گرفتار آشفتگی‌های روحی و نابه‌سامانی‌های فکری و دلهره‌های عاطفی هستند که گاهی آنها را تا مرز جنون می‌کِشَد. اغلب نویسندگان اینگونه داستان‌ها به نیروی بدی یعنی شَر که در طبیعت انسان وجود دارد معتقدند و همین نیروی اهریمنی انسان را تبدیل به گرگ انسان می‌کند. برای مثال داستان‌های سه‌ قطره خون، زنده به گور و بوف کور صادق هدایت جزء داستان‌های وهمناک محسوب می‌شوند.

در داستان‌های وهمناک خصوصیات روانشناختی به صورت نماد ظاهر می‌شوند و نویسنده اغلب با استفاده از ابزار و مصالح واقعی و تحلیل‌های روانشناسی سعی می‌کند به داستان‌های غیرواقعی خودش جنبه قابل قبولی ارائه دهد و کاری کند از نظر مخاطب باورپذیر باشند. بنابراین اینگونه داستان‌ها می‌توانند ویژگی مکتب سمبولیسم یا نمادگرایی  را داشته باشند. کاراکترهای اینگونه داستان‌ها از دلهره‌ها، اضطراب‌ها و ترس و لرزهای ناشناخته‌ای رنج می‌برند و ذهنی مریض دارند و فضا و رنگ این داستان‌ها اغلب تار و مه‌آلود است و شخصیت‌ها درگیر حالت‌های خواب گونه هستند. آثار ساعدی و صادقی این ویژگی را دارند؛ در بیشتر داستان‌های این دو نویسنده ویژگی‌ روانشناختی با نماد آمیخته شده و فضا و رنگ دلهره آوری به داستان‌ها بخشیده است.

داستان‌های خیال و وهم یا فانتزی: این داستان‌ها می‌خواهند آگاهانه از دنیای واقعی فاصله بگیرند و وارد دنیای خیالی پریان، جن‌ها، دیوها، کوتوله‌ها، غول‌ها و دیگر پدیده‌های غیرواقعی شوند. داستان‌های فانتزی امروزی نوع تکامل یافته قصه‌ها و رمانس‌های گذشته هستند. این داستان‌ها از زندگی واقعی دورند، غرق خیال پردازی‌های اغراق آمیزند، اعمال، شخصیت‌ها، صحنه‌ها و چیزهایی را دربرمی‌گیرند که در وضعیت عادی یا در زندگی معمولی، بشر غیرواقعی به نظر می‌رسد و بیشتر به اعمال و حوادث خیالی توجه می‌کند. بعضی از اینگونه داستان‌ها هیچگونه قید و بندی برای خود نمی‌شناسند و اصلا در قید و بند این نیستند که برای مخاطب این مفاهیم قابل قبول است یا نه مانند سفرنامه گالیور یا آلیس در سرزمین عجایب. اما برخی دیگر به حقیقت‌ مانندی و مورد قبول واقع شدن از سوی مخاطب توجه داشتند مانند بوف کور صادق هدایت. اما ویژگی مشترک همه اینها دوری از واقعیت‌های عادی جهان و جدایی از زندگی روزمره است. داستان‌های خیال و وهم یا فانتزی سرگرم کننده نیز هستند و بهترین نمونه این گونه داستان‌ها، آنهایی هستند که تعبیر جدّی از واقعیت به دست دهند و مخاطب را مشغول کنند؛ نمونه درخشان این نوع از  داستان‌ها شازده کوچولو است.

داستان‌های خیال و وهم یا فانتزی به سه دسته داستان‌های علمی، داستان‌های تمثیلی و داستان‌های سوررئالیستی و نمادین تقسیم می‌شود.

 

الف: داستانهای علمی: شاخه‌ای از داستان‌های خیال و وهم هستند که در آن علکس‌العمل بشر نسبت به پیشرفت‌های علم و تکنیک به نمایش گذاشته می‌شود. آدگار آلِن‌پو ابداع کننده داستان‌های علمی بوده اما اینگونه داستان‌ها را ژول وِرِن شیوع داد و اولین نویسنده‌ای بود که همه تلاش خود را برای نوشتن اینگونه داستان‌ها به کار برد. بعدها داستان‌های علمی توسعه پیدا کرد و انواع گوناگونی یافت اما پایه و اساس آن براساس پیشرفت‌های علمی امروز و پیش‌بینی‌ها و حدسیات علمی گذاشته شده و چون پیشرفت‌های علمی دست نیافته‌اند در ذهن بشر است به‌خاطرهمین جزء داستان‌های وهمناک محسوب می‌شوند.

ب: داستان‌های تمثیلی: در اینگونه از داستان‌ها خصلت و درونمایه و سیرت جانشین مفاهیم دیگر می‌شود. این داستان‌ها دو بُعد دارند: بُعد ظاهری و بُعد باطنی( یک بُعدی که مدنظر نویسنده است و یک بُعدی که در آن سیرت، درونمایه و خصلت مجسم می‌شود). بوف کور صادق هدایت از مسائل و رویدادهای به ظاهر واقعی برای بیان اغراض فلسفی، عرفانی، مذهبی و اجتماعی استفاده کرده و در کل این اثر جنبه تمثیلی دارد. در قصه‌های قدیمی این تمثیل‌ها ساده و قابل فهم هستند مانند کلیله‌ودمنه که از نمونه‌های ممتاز قصه‌های تمثیلی است؛ برخی از داستان‌های هزار و یک شب و طوطی‌نامه نیز اینگونه است. در ادبیات امروز تمثیل‌ها انقدر ساده و ابتدایی نیستند که باعث شود مخاطب سریع آنها را دریافت کند؛ مثلا به راحتی نمی‌توان به تمثیل‌های موجود در بوف کور پی برد. بنابراین نیاز به توضیح و تفسیرهای متعددی دارند. اگر نویسنده‌ای در قالب قصه با همان مواد و مصالح، فضا و رنگ، شخصیت و قهرمان داستان بنویسد و معنا و دیدگاه‌های امروزی را درون آن به کار گیرد و به قصه‌اش جنبه امروزی و تازه دهد، داستان او کیفیت داستان‌های خیال و وهم را پیدا می‌کند و اغلب جنبه تمثیلی و نمادین می‌یابد و به صورت داستان‌های تمثیلی و نمادی امروزی درمی‌آید. از نمونه داستان‌های تمثیلی و نمادین ماهی سیاه کوچولو از صمد بهرنگی است. در این داستان مانند داستان‌های تمثیلی دیگر نشانه‌هایی وجود دارد: پیرمرد نشانه مرگ، زن سیاه‌پوش نشانه شب، ماهی سیاه کوچولو نشانه جوان مبارز. این نشانه‌ها به خودی خود در این شخصیت‌ها وجود ندارد، بلکه نویسنده این نشانه‌ها را در آنها قرار داده و آنها را نماد و نشانه‌های این خصوصیت درنظر گرفته است.

ج: داستان‌های نمادین و سوررئالیستی: یعنی داستانن‌هایی که در آن مفاهیم اخلاقی یا کیفیت‌های روشن فکرانه و روحی به قالب عمل دربیاید. وقتی داستانی فکر یا عقیده‌ای یا شخصیتی را ارائه می‌دهد، می‌توان آن را داستانی نمادگرا درنظر گرفت؛ یعنی داستانی می‌تواند نمادین باشد که در آن مفهومی یا عقیده‌ای نماد چیز دیگری قرار گیرد. بنابراین داستان نمادین داستانی است که محتوای آن مخاطب را به چیزی که بیشتر از آنچه که هست راهنمایی کند. این داستان‌ها از جهانی صحبت می‌کنند که با احساسات و رازها و عجایب و رویاها سر و کار دارد و همه چیز تضاد و بازتاب و دگرگونی خود را در همه‌جا پیدا می‌کند. یعنی نویسندگان سوررئال وقایع جهان حقیقی و زندگی روزمره را در کنار حوادث خارق‌العاده و امور عجیب می‌بینند و به خاطر همین دنیای وَهم‌ آمیز و شگفت انگیز، عادی جلوه داده می‌شود. مثلا در بوف کور جهان واقعی و زندگی روزمره در کنار جهان خیال و وهم گذاشته می‌شود و هر یک از این جهان‌ها بازتاب یکدیگرند و همدیگر را توجیه و تکمیل می‌کنند. زن اثیری بازتاب زن لکاته، پدر یا عموی راوی بازتاب پیرمرد خنزرپنزری است، شهر واقعی رِی در کنار شهری توهمی گذاشته می‌شود و خیال و واقعیت از یک جنس شمرده می‌شود و دور اشیا آدم‌ها را دربرمی‌گیرد و آنها را غیرعادی جلوه می‌دهد. در این داستان لایه‌های واقعی و غیرواقعی انقدر درهم تنیده می‌شوند که تفکیک آنها از هم دشوار است.

داستان‌های رئالیسم جادویی: در این آثار الگوهای واقع‌گرایی با خیال و وهم و عناصر رویاگونه و سحرآمیز باهم جا عوض می‌کنند و درهم می‌آمیزند و در این آمیزش ترکیبی ایجاد می‌شود که به هیچ کدام از این عناصر شباهت ندارد و خصوصیات مستقل و جداگانه دارد. واقعیت و خیال دراین داستان‌ها چنان درهم پیوند می‌خورد که خیالی‌ترین وقایع طبیعی و واقعی به نظر می‌رسند و مخاطب ماجراها را می‌پذیرد. اینگونه داستان‌ها در شکل خیال و وهم عنوان می‌شوند اما خصوصیت وهم و خیال را ندارند و همین مسئله رمان‌های رئالیسم جادویی را از رمان‌های وهم و خیال جدا می‌کند و کیفیت جدیدی به آنها می‌دهد. در این داستانن‌ها ترتیب زمانی به هم می‌ریزد و زمان جابه‌جا می‌شود و داستان با بهره‌گیری از قصه، علوم پنهانی و توصیفات سوررئالیستی روایت می‌شود. نمونه بارز داستان‌های رئالیسم جادویی اهل غرق از منیرو روانی پور و صد سال تنهایی از گارسیا مارکس است؛ این اثر از برجسته‌ترین و شاخص‌ترین آثار رئالیسم جادویی به حساب می‌آید.

یافتن موضوع: تنها راه یافتن موضوع داستان، مطالعه ماده خام است؛ منظور از ماده خام این است که نویسنده به چه حوزه‌ای علاقه دارد و در آن زمینه به مطالعه بپردازد. مثلا اگر به روانشناسی و روانکاوی علاقه دارد، ابتدا باید کتاب‌های فروید را بخواند و منظور او را بفهمد؛ سپس به مطالعه داستان‌های روانشناسانه مانند سه قطره خون یا زنده به گور یا بوف کور صادق هدایت مشغول شود. درواقع این داستان‌ها چراغ راه نویسنده هستند تا بنویسید. بنابراین نویسنده بعداز آنکه ماده خام را مدنظر خود را مشخص کرد و به مطالعه آن پرداخت و سپس مبانی نظری آن را یاد گرفت و باتوجه به علاقه شخصی خود داستان‌های آن حوزه را مطالعه کرد و روش نوشتن آنگونه داستان‌ها را نیز آموخت، اکنون می‌تواند یک داستان در حوزه علاقه خود بنویسید.

یافتن ایده: تمام قصه‌های جهان گفته شده و هیچ قصه‌ای باقی نمانده است که ناگفته مانده باشد؛ دراین صورت تکلیف نویسندگان تازه‌کار چیست؟ آن چیزی که یک نویسنده جدید را از نویسنده قدیمی متمایز می‌کند، دیدگاه روایتگری این دو نویسنده است. هرچیزی گفته شده اما نه از زبان تو؛ یعنی جایگاهی که یک نویسنده معاصر ایستاده و روایت می‌کند، منحصربه خود اوست. اگر براساس دیدگاه خودت بنویسی که برنده می‌شوی درغیر اینصورت کاری تکراری انجام داده‌ای.

 

تهیه شده در هیئت تحریریه داستان نویس نوجوان
نویسنده و گردآورنده: گلناز تقوائی

حق نشر این مقاله برای داستان نویس نوجوان محفوظ میباشد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط:

آنتون پاولوویچ چِخوف

19 مهر 1401

استیفن کرین

13 شهریور 1399

لئو تولستوی

13 شهریور 1399
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این اثر برای مجله داستان نویس نوجوان محفوظ است.