فهرست مطالب
Toggleچه مؤلفههایی در نوشتن داستان اهمیت دارند؟
امر نوشتن به چند چیز مربوط میشود:
- زمانی که انسان به مدرسه میرود، در وهله اول میخواهد خواندن و نوشتن بیانوزد؛ نوشتن را با یادگیری حروف الفبا آغاز میکند. وقتی نوشتن را آموخت، طبعاً خواندن را هم یاد میگیرد.
- بعداز مرحله یادگیری خواندن و نوشتن، انسان باید دستور زبان بیاموزد. مثلاً بداند که فعل، فاعل، مفعول، قید، صفت و… چیست و در کجای جمله قرار میگیرند.
- مرحله سوم یادگیری انشا پردازی است. انسان بعداز آموزش خواندن و نوشتن و دستور زبان، باید بتواند انشا پردازی کند و متن بنویسید. در اینجا باید مؤلفههایی را رعایت کند که هم باعث رعایت صحیح دستور زبان میشود و هم از طریق بلاغت به زیبایی متن بیفزاید.
- ساده نویسی و قابل فهم بودن: ساده نویسی صرفاً به معنای فصاحت است؛ یعنی جملات قابل فهم باشند. حال باتوجه به یادگیری انشا پردازی، انسان باید بتواند متنی قابل فهم و زیبا بنویسید.
انسان بعداز اینکه این چهار مرحله را آموزش دید، میتواند داستان بنویسد. مهمترین مؤلفهای که نویسنده در نوشتن داستان باید رعایت کند، خلاقیت است. به عبارت دیگر اگر نویسنده خلاقیت نداشته باشد، نمیتواند داستان بنویسد. خلاقیت عبارت است از وقتی نویسنده چیزی را میبیند، میشنود یا احساس میکند، در ذهن او نطفهای شکل بگیرد و این توانایی را داشته باشد که بر حول آن نطفه شروع به تار تنیدن کند؛ یعنی یک هسته مرکزی وجود دارد و نویسنده حول محور این هسته شروع به تار تنیدن کند. این تنیدن تار آنقدر ادامه مییابد تا اینکه به شکل یک داستان درآید.
خلاقیت دو وجه دارد:
- وجه ذاتی: وجه ذاتی در ژن یک انسان وجود دارد؛ مثلاً یک نفر ریاضی قوی دارد و شخص دیگر در فارسی مهارت دارد.
- وجه پرورندان خلاقیت: وقتی انسان آن وجه خلاقیت را در خود دید، باید آن را پرورش دهد. پرورش خلاقیت در یک نویسنده بیش از هرچیز منوط به خواندن کتاب است و این خواندن مکرر میتواند یک نویسنده معمولی را به یکی از بزرگترین نویسندهها تبدیل کند. یعنی وقتی نویسندهای آثار باستانی نویسندگان بزرگ جهان را میخواند، متوجه دقت و تمرکز آن نویسندگان میشود و خودش همان دقت نظرها را در داستانهایش به کار میگیرد. نویسنده اثر داستانی را یکبار برای لذت خودش میخواند؛ بار دوم همان داستان را با دقت میخواند تا متوجه شود که نویسنده این داستان چگونه فضاسازی کرده، چگونه دیالوگها را به کار برده، چگونه لحن ایجاد کرده و… همین خواندن و دقت کردن در آثار داستانی نویسندگان بزرگ جهان باعث میشود که یک نویسنده معمولی خلاقیت خود را پرورش دهد.
مؤلفههای داستان
در نوشتن داستان مؤلفههایی وجود دارد که بسیار اهمیت دارند:
ساخت داستان
ساخت داستان یعنی پیکرهای که هرچیزی سرجای خودش است؛ مثل یک ساختمان مسکونی که هر چیزی سرجای خودش است.
ساخت فضا
یعنی نویسنده فضایی میسازد که در این فضا کاراکترهای داستانی درحال زندگی کردن هستند. نویسنده باید طوری این فضا را بیافریند که برای مخاطب باورپذیر، قابل تصور ذهنی و ملموس باشد.
شخصیت پردازی
نویسنده باید بتواند برای داستانش کاراکترهایی بسازد که برای مخاطب هم باورپذیر باشد و هم جذاب جلوه دهد. منظور جذاب بودن صرفاً به معنای زیبایی نیست، بلکه نویسنده باید بتواند شخصیتهایی را بیافریند که برای مخاطب باعث ایجاد کشش شود که تا آخر داستان آن را همراهی کند.
دیالوگ
دیالوگها هم باید برای مخاطب باورپذیر باشد و در دهان هر کاراکتری زبان و لحن خاص آن شخصیت باید گذاشته شود. مثلاً لحن گفتاری یک استاد دانشگاه با یک بازاری متفاوت است؛ بنابراین نویسنده باید به این لحنها دقت کند و در داستان پیاده کند.
یکی از مهمترین و اصلیترین قسمت یک داستان، نقب زدن به عمق عواطف انسانی است. درواقع این مهم اولین شرط یک داستان موفق و ماندگار است. آنچه که یک داستان را ماندگار میکند، تکنیک داستانی نیست؛ بلکه نقب زدن به عمق عواطف انسانی است. راز ماندگاری رمانهای بزرگ این است که نویسنده به عمق عواطف انسانی نقب زده است و همین مهم باعث شهرت این آثار شده است.
تفاوت قصه و داستان
در این است که هر داستانی یک قصهای دارد؛ اما داستان را نمیتوان تعریف کرد. میتوان قصه و ماجرای داستان را تعریف کرد اما نمیتوان خود داستان را تعریف کرد و داستان فقط باید خوانده شود.
تقلید برای نویسندگان نو قلم مفید است؛ مثلاً یک موضوع در ذهن نویسنده است، او میتواند به آثار داستانی نویسندگان دیگر نظری داشته باشد و ببیند که آنها چگونه نوشتهاند؛ بنابراین او هم اینگونه بنویسد. تقلید نوعی تمرین برای نویسنده است.
نویسنده باید داستانی بنویسد که در وهله اول باورپذیر باشد؛ اگر باورپذیر نباشد، بر مخاطب تأثیر ندارد. این باورپذیری را باید به وسیله فضاسازی و کاراکترهای مناسب ایجاد کند. اگر جهان داستانی که نویسنده میخواهد ایجاد کند جهان پیچیدهایست، طبعاً برای نوشتن نیاز به فرم پیچیده هم دارد. مثلاً از سبک جریان سیال ذهن استفاده کند. بهترین راه نوشتن چنین نوشتههایی تمرین و تقلید است. مثلاً نویسنده اگر بخواهد از زبان یک کاراکتر روانی داستان را روایت کند، میتواند مثلاً داستان سه قطره خون صادق هدایت را بخواند و ببیند که نویسنده چگونه این داستان را نوشته؛ سپس او هم با تمرینهای مکرر چنین داستانی بنویسد.
شرایط ماندگاری یک داستان عبارتانداز:
- نویسنده باید بتواند به عمق عواطف انسانی نقب بزند؛ این مهم از اساسیترین اصول ماندگاری یک داستان است.
- استفاده از فرم مناسب برای نگارش داستان. داستان نیاز به فرم ساده و داستان پیچیده نیاز به فرم پیچیده دارد.
- نویسنده باید طوری فضای داستانی و کاراکترها را خلق کرده باشد که برای مخاطب باورپذیر جلوه کند و او آنها را در ذهنش متصور شود. داستان هرچه باورپذیرتر، تأثیر بیشتر.
نویسنده باید برای عشق و علاقه خودش داستان بنویسد و هرگز از نوشتن سیر نشود. مثلاً وقتی رمان بوف کور به تعداد پنجاه نسخه در هند منتشر شد، صادق هدایت آنها را در اختیار دوستانش گذاشت تا بخوانند. این اثر ابتدا به تعداد محدود چاپ شد، اما اکنون نه تنها بزرگترین رمان ایران است؛ بلکه یکی از بزرگترین و ماندگارترین رمانهای جهان محسوب میشود که تأثیر عمیقی بر ادبیات جهان گذاشته است. درواقع صادق هدایت بوف کور را برای دل خودش نوشت، اما اکنون ثمره آن در جهان بازتاب یافته است. نویسنده نباید به تأیید یا تکذیب دیگران توجه کند؛ بلکه باید مکرر بخواند، مکرر بنویسید، مکرر بازنویسی کند و این رمز پیروزی یک نویسنده موفق است.