از منظومههای عاشقانه فارسی میتوان از گل و نوروز از خواجوی کرمانی نام برد.
در زمانهای قدیم پادشاهی ثروتمند بوده که این پادشاه با وجود فراوانی ثروت، فرزندی نداشته؛ با نذر و نیاز در اولین روز سال جدید صاحب پسری میشود که نام آن را نوروز میگذارد. نوروز کمکم بزرگ میشود و تحت تعلیم قرار میگیرد. یکی از روزها که برای شکار میرود، با بازرگانی به نام جهاناَفروز کشمیری آشنا میشود. این بازرگان برای او از دختر پادشاه روم به نام گل میگوید بازرگان ادامه میدهد: این دختر بسیار زیباست و سالی یکبار در اولین روز سال جدید خود را به مردم نشان میدهد و خواستگاران زیادی دارد که پادشاه روم شرط داماد برای ازدواج با دخترش را کشتن یک اژدها در نظر گرفته است.
نوروز با شنیدن این سخنان عاشق گل میشود. او با پدرش موضوع را درمیان میگذارد اما وی با این ازدواج مخالفت میکند؛ بنابراین نوروز به بهانه زیارت از کاخ خارج میشود و به طرف روم حرکت میکند. در راه با حوادث زیادی مواجه میشود و بر مشکلات غلبه میکند. نوروز به روم میرسد و در آنجا گل هنگامی که نوروز با دیو میجنگیده، وی را میبیند؛ بعداز آنکه نوروز دیو را شکست میدهد، گل نیز با دیدن دلاوریهای او عاشقش میشود. گل موضوع عشق به نوروز را با دایهاش درمیان میگذارد، دایه با نوروز دیدار میکند و از عشق گل به او میگوید. نوروز بعداز شنیدن این موضوع خوشحال میشود و برای خواستگاری به کاخ پادشاه روم میرود. پادشاه به نوروز میگوید که اگر بتواند فرخروز شامی را بکشد میتواند با گل ازدواج کند. نوروز او را میکشد؛ سپس متوجه میشود که مرغ طوفان جادو گل را دزدیده است. در خواب مکان نگهداری گل به نوروز نشان داده میشود. او برای نجات گل به آن مکان میرود و با راهنمایی پری و گفتن نام الله طوفان جادو را میکشد و گل را نجات میدهد. بعداز آنکه نوروز گل را نجات میدهد، به دستور پادشاه روم جشن عروسی برای این دو برگزار میشود؛ بعد مراسم ازدواج، نوروز به همراه گل به نزد پدرش بازمیگردد و به خوبی و خوشی کنار هم به همراه فرزندشان به نام قباد زندگی میکنند. پس از سالها زندگی آرام، نوروز بر اثر بیماری از دنیا میرود و گل هم پس از یک هفته میمیرد.