داستان نویس نوجوان
  • صفحه اصلی
  • آکادمی
  • مسابقات
  • مجله
  • نوشته ها
    • ارسال داستان
    • داستان های ارسالی
    • ارسال نثر ادبی
    • نثر های ادبی ارسالی
    • زندگی نامه ها
  • درباره ما
  • تماس با ما
Telegram Instagram Linkedin-in Twitter Facebook-f
ورود / ثبت نام
آرمان آرین
۵ اسفند ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

آرمان آرین

آرمان آرین از نویسندگان معروف معاصر است. زمینه کاری او  پژوهشگری و نویسندگی است. وی در دهم  آبان ١٣۶١ در تهران دیده به جهان گشوده و در ١٨ سالگی پا به دانشکده سینما  و تئاتر گذاشت. مدرک فوق لیسانس او از دانشگاه هنر تهران است. سبک نوشتاری او اسطوره‌ای، ماورایی، معنوی و فانتزی است.
 
وی با آفرینش اولین تری لوژی خود(کتاب سه گانه) پارسیان و من به دنیای ادبیات شناسانده شد و جوان ترین برنده کتاب سال جمهوری اسلامی است. همچنین علاوه بر جوایز ملی بسیار با دریافت لوح تقدیر از سی و یکمین کنگره بین المللی کتاب برای نسل جوان دانمارک در سال ۲۰۰۸  میلادی در لیست افتخار این کنگره قرار گرفت. 
رمان سه گانه پارسیان و من باز آفرینی اخلاقی شاهنامه فردوسی است که با الهام از ساختار تری لوژی بودن آن برش هایی از سه دوره اسطوره، حماسه و تاریخ ایران را روایت می کند. جلد نخست این کتاب با نام کاخ اژدها بیان کننده داستان ضحاک ماردوش(آژی دهاک)است.
جلد دوم این کتاب با نام راز کوه پرنده بیان کننده پهلوانی رستم و شرح هفت خوان او در قالب رمانی جذاب است و کتاب سوم که رستاخیز فرا می رسد است بیان کننده داستان کوروش بزرگ است.
سایر آثار آرمان آرین نیز مانند تری لوژی پارسیان و من ریشه در فرهنگ و اساطیر کهن ایرانی دارند چرا که آرین بازگشتن به فرهنگ ایرانی و بازسازی آن را نیاز امروز جامعه ایرانی با جهان پرهیاهو می داند.
او در مورد داستان هایی که می نویسد معتقد است:((اگر قصد فعال سازی تخیل در کودکان و نوجوانان را داریم ابتدا باید در خودمان آن را فعال کنیم؛ من فکر می کنم نویسنده یا هنرمندی که تخیل خیال انگیزی و تصورش ابتر و ناقص است هرگز نمی تواند اثری بوجود آورد که موجب تخیل و خیال انگیزی در افراد دیگری شود.))
وی اثر های سه گانه دیگری مانند پارسیان و من دارد که یکی از  آنها تابستان امسال چاپ شده و زندگی پیامبرانمان را در قالب فانتزی و جذابی توصیف کرده و نام این کتاب آینده کهن است.
 
 
قسمتی از کتاب اول آینده کهن:
 
در بازار های  شعیب درست در همان دم که بساط دلالان بازار مدین را درهم می ریخت به این جمله اندیشید و در دل تکرار کرد: آیا صبح نزدیک نیست؟
و این بار در برابر گزمه هایی که برای دستگیری اش به بازار ریخته بودند، عرق ریزان به پس سکویی پناه گرفت و فریاد زد:((لعنت خدا بر شما دزدان خوش ظاهر شهری که این دیار  را با گران فروشی و نزول خواری‌تان از درون پوسانده اید! چشم باز کنید! عذاب خدا بر شهرمان کمین کرده و او همین حالا به دقت مشغول حسابرسی شماست…می‌فهمید؟!)) (اینده کهن، روایت شب نخست، صفحه ١٥٧)
قسمتی از کتاب پارسیان و من:
 
پرسیدم: کاج اپساخوموگ؟! ایرج زمزمه کرد: در پس دشت آن سوی رود دژ ماردوشان است. کاخ  اپساخوموگ ارباب مادوشان این دشت میان آن دژ  قرار دارد.
خیس آب شده بودیم. زمین گل و شل بود و اسب ایرج با نهایت سرعتی که می توانست امتداد رود را طی کرد و ما دقیقه ای بعد کاوه را روی اسب سیاهش دیدیم که با لباس های کهنه آهنگری و شمشیر بر کمر مانند کوه نشسته بود و پیش می رفت. وقتی به او رسیدیم با خونسردی نگاهمان کرد حتی ذره‌ای از سرعتش نکاست و زمزمه کرد: شما باید در خانه باشید… برگردید!
ایرج چون شاهزاده ها بادی به غبغبش انداخت و در کنار کاوه به راهش ادامه داد و گفت: من پسر آفریدون سرور تو هستم! و می خواهم که در کنارت حضور داشته باشم! کاوه پرسید: اردشیر چطور؟!  او هم پسر آفریدون است؟ ایرج بی آنکه کوتاه بیاید، ادامه داد: خیر! او دستیار  و معاون من است و من تشخیص دادم که او هم بیاید!
لبخندی در صورت کاوه درخشید و خیلی جدی و خشمگین گفت: خوب گوش کن شاهزاده کوچک! آنجا جای ترسناکی است بنابر این شما همین حالا برمی گردید! (پارسیان و من,کتاب اول کاخ اژدها، صفحه ٨٢- ٨٣)
ادامه مطلب
ارسال به
هانس کریستین آندرسن
۱ بهمن ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

هانس کریستین آندرسن

هانس کریستین آندرسن، در ۲ آوریل ۱۸۰۵ در اودنسه، نزدیک کپنهاک به دنیا آمد. او استاد دانمارکی افسانه‌های ادبی است که داستان‌هایش شهرت زیادی به دست آورد. او همچنین نویسنده نمایشنامه، رمان، شعر، کتاب سفرنامه و چندین زندگی‌نامه است. در حالی که بسیاری از آن آثار تقریباً در خارج از دانمارک ناشناخته مانده‌اند، داستان‌های پریان او در میان آثاری است که اغلب به تمام زبان‌های جهان ترجمه شده‌است. آندرسن که والدینی فقیر داشت، در طول زندگی خود با ساختار طبقاتی سفت و سخت زمان خود مبارزه کرد. اولین کسی که به او کمک کرد تا به اهدافش برسد یوناس کولین بود. او یکی از کارگردانان تئاتر سلطنتی در کپنهاگ بود، که آندرسن در جوانی به امید کسب شهرت به عنوان یک بازیگر، در آنجا مشغول به کار شد و با او کار می‌کرد. کولین پول جمع کرد تا او را به مدرسه بفرستد. اگرچه مدرسه رفتن به دلیل مدیر مدرسه بداخلاق او برایش تجربه ناخوشایندی بود، اما به او فرصت داد که در سال ۱۸۲۸ در دانشگاه کپنهاگ پذیرفته شود. سال بعد، آندرسن اولین اثر مهم ادبی خود را نوشت: پیاده روی از کانال هولمن تا نقطه شرقی جزیره آماگر. سپس به نمایشنامه نویسی روی آورد. پس از چند تلاش ناموفق در نمایش‌نامه نویسی، در سال ۱۸۴۰ نمایشنامه‌ای‌ نوشت که در آن شرارت‌های برده‌داری را به نمایش گذاشت و به دلیل این نمایشنامه معروف شد. با این حال، تئاتر به رشته اصلی او تبدیل نشد و برای مدت طولانی آندرسن در درجه اول به عنوان یک رمان نویس شناخته می‌شد. بیشتر رمان‌های او زندگی‌نامه‌ای هستند. از جمله معروفترین آن‌ها یک عاشقانه دانمارکی و فقط یک کمانچه نواز. اولین کتاب قصه‌آندرسن، در سال۱۸۳۵ به نام «قصه‌ها، برای بچه‌ها» به انتشار رسید که شامل داستان‌هایی مانند «جعبه جعبه»، «کلاوس کوچک و کلاوس بزرگ»، «شاهزاده خانم و نخود» و گل‌های آیدای کوچولو» بود. مجموعه‌های جدیدش را در سال‌های ۱۸۴۰، ۱۸۴۷ و ۱۸۵۲به دست چاپ سپرد. این نوع نوشتن را در مجموعه «قصه‌ها و داستان‌های پریان جدید» گسترش داد. این مجموعه‌ها هم از نظر سبک و هم از منظر محتوا زمینه جدیدی را گشودند. آندرسن که یک مبتکر واقعی در روش داستان گویی خود بود، از اصطلاحات و ساختارهای زبان گفتاری به خوبی استفاده می‌کرد و بدین ترتیب سنت ادبی را شکست. در حالی که برخی از داستان‌های او اعتقاد خوش‌بینانه‌ای به پیروزی نهایی خوبی و زیبایی دارند مانند داستان “ملکه برفی”، برخی دیگر عمیقاً با بدبینی نوشته شده‌اند و پایان ناخوشایندی دارند. در واقع، یکی از دلایل جذابیت زیاد داستان‌های آندرسن هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان این است که او از معرفی احساسات و ایده‌هایی که فراتر از درک فوری کودک بود نمی‌ترسید، با این حال با دیدگاه کودک در ارتباط بود. او توانایی‌های طبیعی داستان‌سرایی و قدرت تخیل بزرگ خود را با عناصر جهانی افسانه‌های عامیانه ترکیب کرد تا مجموعه‌ای از افسانه‌ها را تولید کند که به بسیاری از فرهنگ‌ها مربوط می‌شود. همچنین می‌توان به این نکته اشاره کرد که بخشی از آنچه برخی از داستان‌های او را واقعی جلوه می‌دهد، همذات پنداری آندرسن با افراد بدبخت و مطرود است. یک عنصر زندگی‌نامه‌ای قوی در داستان‌های غم‌انگیزتر او هم وجود دارد. او در طول زندگی خود را به عنوان یک فرد جهانی می دانست، و با وجود شناخته شدن در سطح بین المللی ، هرگز احساس نمی کرد که کاملاً در سطح بین‌المللی پذیرفته شده است. او در مورد برخی از نزدیکترین روابط شخصی خود هم به شدت رنج می برد. آندرسن در اواخر دهه ۱۸۳۰ شروع به دریافت کمک هزینه دولتی کرد که به او ثبات مالی داد و داستان‌های پریان او تقریباً در همان زمان شروع به محبوبیت گسترده‌ای در اروپا به ویژه در آلمان کرد. از سال ۱۸۳۱ تا ۱۸۷۳ آندرسن بخش زیادی از زمان خود را صرف سفر در سراسر اروپا، آسیای صغیر و آفریقا کرد و تأثیرات او در تعدادی از کتاب‌های سفرنامه‌ایش، به ویژه کتاب بازار شاعر که در سال ۱۸۴۲ چاپ شد به شدت مشهود است. از آنجایی که آندرسن به ندرت هر چیزی را که می‌نوشت از بین می‌برد، خاطرات روزانه‌اش و هزاران نامه از او باقی مانده است. او در ۴ اوت ۱۸۷۵ در شهر کپنهاک درگذشت.
ادامه مطلب
ارسال به
استیون هیلنبرگ
۲۸ آبان ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

استیون هیلنبرگ

استفان مک دانل هیلنبرگ خالق باب اسفنجی در ۲۱ آگوست ۱۹۶۱ در فورت سیل، اوکلاهاما، به دنیا آمد. مادرش نانسی (دوفور) هیلنبرگ و پدرش کلی نوجنت هیلنبرگ جونیور بودند. هیلنبرگ در آناهیم، ​​کالیفرنیا بزرگ شد و در کودکی شیفته زیست‌شناسی دریایی بود و بعدها به هنر علاقه پیدا کرد. او کار حرفه‌ای خود را در سال ۱۹۸۴ با تدریس رشته زیست شناسی دریایی در مؤسسه دریایی اورنج کانتی آغاز کرد و کتاب “منطقه جزر و مد” را نوشت، کتابی کمیک درباره حیوانات جزر و مدی که برای آموزش دانش آموزانش از آن استفاده می‌کرد. در سال ۱۹۸۹، دو سال پس از ترک تدریس، در مؤسسه هنرهای کالیفرنیا ثبت نام کرد تا به شکل حرفه‌ای انیمیشن سازی را دنبال کند. بعداً پس از موفقیتش با فیلم‌های کوتاه The Green Beret (۱۹۹۲) و Wormholes (۱۹۹۲) در سریال انیمیشن Nickelodeon، Rocko a moderní zivot (۱۹۹۳) به او پیشنهاد شد که در حین تحصیل انیمیشن بسازد. در سال ۱۹۹۴، هیلنبرگ شروع به توسعه شخصیت‌ها و مفاهیم منطقه جزر و مدی برای انیمیشنی شد که بعدها به باب اسفنجی شلوار مربعی تبدیل گشت. باب اسفنجی در سال ۱۹۹۹ به نمایش درآمد و از آن زمان تا به حال در حال پخش می‌باشد. او در عین حال کارگردانی باب اسفنجی را نیز برعهده داشت و در ابتدا قصد داشت باب اسفنجی آخرین سریالش باشد. با این حال، شرکت نیکلودئون می‌خواست قسمت‌های بیشتری تولید کند، بنابراین هیلنبرگ به عنوان مجری برنامه استعفا داد. او به ساخت فیلم‌های کوتاه با هالیوود بلوار آمریکا (۲۰۱۴) بازگشت.در سال ۲۰۱۵، باب اسفنجی و فیلم هوبانا سوچو منتشر شد. پس از نمایش دنباله فیلم ۲۰۰۴، مشخص شد که هیلنبرگ به قراردادهای قبلی بازگشته و در نوشتن داستان مشارکت دارد و همینطور به عنوان تهیه کننده اجرایی پروژه کار می‌کند.
هیلنبرگ قبل از تبدیل شدن به یک انیماتور، به چندین شغل عجیب و غریب مشغول بوده، از جمله مهم‌ترین آن‌ها، آشپز ماهی‌پزی ـ درست مانند باب اسفنجی.

موضوع داستان باب اسفنجی

باب اسفنجی شلوار مربعی (زاده ۱۴ ژوئیه ۱۹۸۶) یکی از ده شخصیت اصلی مجموعه انیمیشنی با همین نام است. هیلنبرگ باب اسفنجی را بر اساس باب اسفنجی، شخصیتی که برای کتاب آموزشی خود “منطقه جزر و مدی” در اواخر دهه ۱۹۸۰ خلق کرده بود، ساخت.

باب اسفنجی یک اسفنج دریایی است که به شکل کودکانه طراحی شده، شاد و دست و پا چلفتی است و با حلزون حیوان خانگی‌اش گری در آناناس در شهر زیر آب بیکینی باتم زندگی می‌کند. او به عنوان یک آشپز در رستوران کراستی کرب کار می‌کند، شغلی که در آن مهارت فوق‌العاده‌ای دارد و کاملاً از آن شغل لذت می‌برد. او در مدرسه قایقرانی خانم پاف درس می‌خواند و بزرگترین آرزویش در زندگی گرفتن گواهینامه قایق سواری است و متأسفانه هر وقت مجبور به رانندگی با قایق می‌شود، اضطراب دارد و با بی‌احتیاطی رانندگی می‌کند. باب اسفنجی بسیار خوش اخلاق است و دوست دارد همیشه با بهترین دوستش پاتریک همراه باشد. معلمش خانم پاف و رئیسش آقای کرابس است. در موزیکال باب اسفنجی، گونه دقیق اسفنج دریایی در قالب باب اسفنجی نمایش داده می‌شود: Aplysina fistularis، یک اسفنج دریایی زرد که معمولاً در آب‌های آزاد یافت می‌شود. زمانی که استفان هیلنبرگ به عنوان معلم علوم دریایی کار می‌کرد، کتابی آموزشی به نام منطقه جزر و مدی نوشت. این کتاب برای کودکان در نظر گرفته شده بود و در مورد رفتارهای موجودات دریایی مختلف در آن آموزش داده شده بود. باب اسفنج، یک اسفنج دریایی طبیعی با عینک آفتابی بعدها شخصیت اصلی این کتاب شد. هیلنبرگ در سال ۱۹۹۶ زمانی که شروع به طراحی مفاهیم یک مجموعه کارتونی درباره زندگی زیر آب کرد، مفهوم منطقه جزر و مدی را دوباره بررسی کرد. او می‌خواست که شخصیت داستانش عنوان موجودی باشد که کمتر به نمایش گذاشته شده و بکر ‌باشد و بقیه شخصیت‌های اصلی داستان حیوانات دریایی نمادین و به راحتی قابل تشخیص باشند مانند: خرچنگ، نهنگ و یک ستاره دریایی. او به این فکر ‌کرد که: “عجیب‌ترین حیوان چیست؟ و اسفنج به ذهنش آمد. ” او در ذهن خود یک شخصیت اسفنج دریایی را ترسیم کرد و درابتدا می‌خواست از شکل یک اسفنج طبیعی استفاده کند، اما بعداً فکر کرد که یک “مربع تمیز که جیر جیر بکند” بهتر می‌تواند یک شخصیت عصبی را به تصویر بکشد. در ابتدا یک طرح رنگی اولیه، باب اسفنجی را با کلاه قرمز با پایه سبز و یک پیراهن تجاری سفید با کراوات به تصویر می‌کشد. ظاهر باب اسفنجی به تدریج به سمت شلواری قهوه‌ای که در طراحی نهایی استفاده شد، پیش رفت. باب اسفنجی به گونه‌ای طراحی شده بود که شخصیتی شبیه به بچه‌ها داشته باشد که در سبک داستانی شبیه به سبک معروف جری لوئیس، احمق و خوش‌بین باشد.این شخصیت در ابتدا قرار بود «پسر اسفنجی» نام داشته باشد، اما این نام قبلاً توسط یک محصول مواد پاک کننده استفاده شده بود و حق چاپ گرفته بود. هیلنبرگ پس از فهمیدن این موضوع تصمیم گرفت که نام شخصیت همچنان باید شامل کلمه «اسفنج» باشد تا بینندگان شخصیت را با «مرد پنیری» اشتباه نگیرند و تصمیم گرفت از نام «باب اسفنجی» استفاده کند.
شخصیت باب اسفنجی باب اسفنجی طبق گواهینامه رانندگی او در اپیزودی به نام “زمان خواب” در ۱۴ ژوئیه ۱۹۸۶ به دنیا آمد.  او با حلزون دریایی حیوان خانگی خود به نام گری در خانه‌ای بزرگ به شکل آناناس در خیابان کونچ ۱۲۴، بیکینی باتم زندگی می‌کند. همسایه باب اسفنجی در کراستی کراب، محبوب ترین رستوران بیکینی باتوم کار می‌کند، جایی که او یک آشپزاست و تمام غذاهای رستوران را آماده می‌کند.

جوایز هیلنبرگ

علاوه بر دو جایزه امی و شش جایزه آنی برای باب اسفنجی شلوار مربعی، هیلنبرگ از Heal the Bay به خاطر تلاش‌هایش در بالابردن آگاهی مردم از چگونگی زندگی جانوران دریایی نیز جایزه گرفت. بعدها همچنین جایزه انیمیشن تلویزیونی ازانجمن ملی کاریکاتوریست‌ها را هم به دست آورد. با وجود همه این‌ها، او درگیر جنجال‌هایی هم بود. او در کودکی عاشق فیلم‌های ژاک کوستو بود، به دلیل این علاقه مدرک برنامه‌ریزی و تفسیر منابع طبیعی را با تأکید بر منابع دریایی از دانشگاه ایالتی هومبولت (آرکاتا، کالیفرنیا) را در سال ۱۹۸۴ دریافت کرد. هیلنبرگ همیشه از طراحی و نقاشی لذت می‌برد، بنابراین یک برنامه کارشناسی ارشد را در رشته انیمیشن تجربی در مؤسسه هنر کالیفرنیا در والنسیا دنبال کرد. همه این تجربیات گردهم آمدند تا باب اسفنجی شلوار مربعی را بسازند. در مارس ۲۰۱۷، هیلنبرگ به مجله ورایتی فاش کرد که مبتلا به اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS) است، یک بیماری لاعلاج که بر نورون‌های کنترل کننده مغز و نخاع تأثیر می‌گذارد و باعث مرگ او می‌شود. او در طی بیانیه‌ای که منتشر کرد اعلام نمود به کار خود تا زمانیکه بتواند ادامه خواهد داد. هیلنبرگ در ۲۶ نوامبر ۲۰۱۸ بر اثر عوارض ناشی از بیماری درگذشت.

ادامه مطلب
ارسال به
استن لی
۱۱ آبان ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

استن لی

استن لی، با نام اصلی استنلی مارتین لیبر، در ۲۸ دسامبر ۱۹۲۲ در نیویورک ایالات متحده آمریکا در یک خانواده مهاجر یهودی اهل رومانی به دنیا آمد. او نویسنده کتاب‌های کمیک آمریکایی است که بیشتر به خاطر همکاری با شرکت مارول کامیکس شناخته شده است. از میان صدها شخصیت و تیمی که او در خلق آن‌ها کمک کرد می‌توان به چهار شگفت‌انگیز، مرد عنکبوتی، انتقام‌جویان و مردان ایکس اشاره کرد.

زندگی اولیه و نقش او در مارول کامیکس

لیبر پس از اینکه در شانزده سالگی از دبیرستان فارغ التحصیل شد به عنوان دستیار هیئت تحریریه در مجله تایملی کمیک استخدام شد و در سال ۱۹۴۲ به سمت سردبیری ارتقا یافت.
در آن زمان او شروع به نوشتن فیلمنامه‌های کمیک برای مجله تایملی با نام مستعار استن لی کرد، نامی که در نهایت به نام قانونی او تبدیل شد.
در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ لی چندین مجموعه کمیک از جمله به نام‌های:
The Witness، The Destroyer، Jack Frost، Whizzer و Black Marvel را ساخت. این کتاب‌ها به فهرستی از سریال‌های موفق پیوستند که شامل هالک شگفت‌انگیز نیز می‌شد. لی و کربی با ساختن The X-Men در سال ۱۹۶۳ برنده دیگری را به گروه اضافه کردند.
یک سال بعد لی و هنرمند استیو دیتکو مرد عنکبوتی را خلق کردند. لی، کربی و دیتکو یک گردش کار مشترک را اتخاذ کردند که به عنوان “روش مارول” شناخته شد. این تکنیک به هنرمندان به طور قابل توجهی ورودی بیشتری در طرح داستان داد و به مارول اجازه داد تا محتوای جدید را با سرعت سرگیجه‌آوری تولید کند. او و جک کربی در سال ۱۹۶۱ “چهار موجود شگفت انگیز” را خلق کردند. همان سال نشریات “تایملی” به “مارول” تغییر نام داد، زمانی که عصر طلایی کتاب های مصور موسوم به کمیک شروع شده بود. موضوع داستان در مورد چهار فضانورد بود که پس از یک حادثه کیهانی به قدرت‌های فوق‌العاده دست یافتند.
ویژگی بارز قهرمانان کمیک لی این است که قدرت‌های مافوق بشری را با ناامنی‌ها و احساس انسانی ترکیب میکند.
لی در سن ۴۰ سالگی تصمیم گرفت این حرفه را کنار بگذارد اما همسرش جوئن او را تشویق کرد در آخرین اثرش شخصیت‌هایی که همیشه آرزویش را داشت خلق کند.
مارول به پیشرفت خود ادامه داد و در سال ۱۹۷۲ لی ناشر و مدیر تحریریه گروه شد.

اقتباس‌های فیلم بر اساس مجموعه‌هایی که لی ساخته بود بسیار موفق بودند. X-Men (2000) و Spider-Man (2002) حق امتیاز پرفروشی را راه اندازی کردند که میلیاردها دلار درآمد گیشه در سراسر جهان به دست آورد.
دیگر ساخته‌های لی که مورد اقبال هالیوود قرار گرفتند: Daredevil (2003)، هالک (۲۰۰۳) و Iron Man (2008) است. لی اغلب در نقش‌های کوتاه در آن فیلم‌ها ظاهر می‌شد، سنتی که پس از خرید مارول توسط دیزنی در سال ۲۰۰۹ ادامه یافت.
از جمله فیلم‌هایی که بر اساس ساخته‌های لی-کربی بعداً ساخته شد: ثور (۲۰۱۱)، انتقام‌جویان (۲۰۱۲) و مرد مورچه‌ای (۲۰۱۵) را می‌توان نام برد.
در نوامبر ۲۰۰۲ لی پس از عدم دریافت سود از اولین فیلم مرد عنکبوتی، ده میلیون دلار علیه مارول شکایت کرد و در سال ۲۰۰۵ دادگاه به نفع لی رای داد.
لی علاوه بر کارهایش در رسانه های دیگر، کتاب هایی درباره کمیک و زندگی خود نوشت. آثار منتشر شده او عبارتند از Origins of Marvel Comics (1974)، Excelsior!: The Amazing Life of Stan Lee (2002) و Stan Lee and the Rise and Fall of the American Comic Book (2003). در سال ۲۰۰۸ به او مدال ملی هنر اعطا شد.
با این حال، پس از این موفقیت اولیه، این شرکت با چندین پرونده قضایی و اتهامات فساد مواجه شد. در فوریه ۲۰۰۱ شرکت اعلام ورشکستگی کرد. شرکا شرکت را در سال ۲۰۱۷ فروختند.
در نهایت نقش او در مارول به عنوان رئیس بازنشسته تبدیل شد. شرکت جدید لی با اولین پروژه خود، یک سریال آنلاین متحرک به نام ۷th Portal، که بیگانگانی را که از طریق «هفتمین پورتال» – اینترنت – وارد زمین می‌شوند، به خوبی عمل کرد.
کار و مشارکت بعدی لی در دنیای سینمایی مارول پس از نزدیک به شصت سال کار برای مارول به عنوان رسمی، پیگیری پروژه های دیگر بود و در سال ۱۹۹۹ او Stan Lee Media، یک شرکت سرگرمی اینترنتی را که بر اساس خلاقیت‌هایش ساخته شده بود، تشکیل داد.

او سال‌ها داستان های مصور ساده عمدتاً با موضوع جنایی، ترسناک و وسترن را برای خوانندگان جوان تولید می‌کرد. بسیاری از شخصیت‌های آفریده شرکت “مارول” در دوران خود عرف شکن بودند. از جمله “بلک پنتر” (پلنگ سیاه) اولین ابرقهرمان سیاهپوست بود که در آمریکا مطرح می‌شد. او در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۸ در لس آنجلس، کالیفرنیا درگذشت.

ادامه مطلب
ارسال به
جی کی رولینگ
۸ آبان ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

جی کی رولینگ

طرفداران کتاب های هری پاتر، حتما این جمله را بارها شنیده اند که هری پاتر بر روی دستمال کاغذی متولد شد. درواقع معنی این جمله این است که جی کی رولینگ در آن زمان وضعیت مالی مناسبی نداشت و به علّت فقر نمی توانست کاغذ بخرد! بنابراین هرروز به یک کافه می رفت و بر روی دستمال کاغذی های آن کافه، صفحات اول هری پاتر را نوشت.

برای مطالعه زندگینامه جذاب این بانوی نویسنده که یک باره توانست از وضعیت رقت بار خود، به یکی از معروف ترین و ثروتمندترین نویسنده های دنیا تبدیل شود، با ما همراه باشید.

 

دوران کودکی جی کی رولینگ

در زندگی نامه جی کی رولینگ اینگونه آمده است که : جوآن رولینگ متولد ۳۱ جولای ۱۹۶۵ در انگلستان است. او عمدتاً کودکی شادی داشت و از همان دوران به نام خانوادگی پاتر علاقه خاصی داشت. از همان کودکی دوست داشته است نویسنده باشد و هرازگاهی هم می نوشت اما اوایل کمتر موفق می شد که نوشته ی خوبی ارائه دهد.

وقتی ۶ ساله شد یک داستان جالب درباره یک خرگوش نوشت و نام آن را «خرگوشی به نام خرگوش» گذاشت. وقتی مادرش از داستان خوشش آمد و از آن تعریف کرد، رولینگ به او جواب داد: «پس چاپش کنیم!» خود رولینگ در ادامه این خاطره می گوید، گفتن این حرف از زبان یک کودک ۶ ساله بسیار عجیب بود اما من واقعا نمی دانم آن موقع این حرف از کجا آمده است!

جی کی رولینگ تو اتوبیوگرافی خود نوشته است: «برای نخستین بار یکی از دوستانش به نام سین او را بسیار تشویق کرد و به او گفت که باید یک روز نویسنده ی بزرگی شود». سین یک اتومبیل فورد قدیمی داشت که در کتاب های هری پاتر به عنوان ماشین پرنده وارد می شود.

پس از این که رولینگ مدرسه اش را تمام کرد، در امتحان ورودی دانشگاه آکسفورد شرکت کرد اما پذیرفته نشد! پدر و مادرش او را تشویق کردند تا در دانشگاه اِکستر انگلستان، زبان فرانسه بخواند. خود رولینگ بعضی اوقات با حسرت می گوید که بسیار علاقه داشته در دانشگاه زبان انگلیسی بخواند؛ اما پدر و مادرش خیلی دوست داشتند او یک زبان پرکاربرد تر از انگلیسی یاد بگیرد.

 

شکل گیری ایده هری پاتر

در سال ۱۹۹۰ اولین ایده ی هری پاتر به ذهن او رسید. بنا به گفته های خودش در یک سفر طولانی با قطار این ایده به ذهن او رسید و همان جا شخصیت های داستان را پرداخت کرد. اولین چیزی که به ذهن رولینگ رسید، داستان یک پسربچه بود که خودش نمی دانست جادوگر است.

قطار حدود چهار ساعت تاخیر داشت و رولینگ هم هیچ خودکار یا مدادی همراهش نبود. خودش می گوید برایم خیلی سخت بود، چون هیچ خودکاری نداشتم و خجالت می کشیدم آن را از کسی قرض بگیرم. به محض این که به مقصد رسید و وارد آپارتمانش شد، سریع دست به کار شده و شروع به نوشتن کرد و چند سال هم برای ویرایش آن زمان صرف کرد.

در سال ۱۹۹۰ بود که مادر رولینگ از دنیا رفت. در جریان فوت مادرش، رولینگ خیلی آزرده خاطر شد و این آزردگی را توانست به صورتی کاملا هنرمندانه به ماجرای مرگ مادر هری پاتر منتقلش کرد. ازنظر خودش یکی از زیباترین و دوست داشتنی ترین صحنه های فیلم هری پاتر، آن موقع است که هری، پدر و مادر خودش را در آیینه می بیند.

 

ازدواج و جدایی رولینگ

در سال ۱۹۹۰ پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در سازمان عفو بین الملل به عنوان منشی و مترجم مشغول به کار شد و بعد از دو سال با یک روزنامه نگار پرتغالی به نام «ژورگه آرانتس» آشنا شد. هردوی آن ها به سبک نویسندگی جین آستین علاقه داشتند. رولینگ با هزاران امید و آرزو به ژورگه علاقه مند شد و در همان زمان باهم ازدواج کردند.

حاصل این ازدواج دختری به نام «جسیکا» بود. اما پس از گذشت دو سال، جوآن متوجه شد همسرش مرد رویاهای او نیست به این دلیل که ژورگه با او به شدت بدرفتاری می کرد به اندازه ای که خشونت و رفتارهای او سبب کلافگی و عصبی شدن رولینگ شده بود. سرانجام در سال ۱۹۹۳ آن دو پس از یک دعوای سخت، که باعث شد همسرش او را از خانه بیرون کند، از یکدیگر جدا شدند.

طلاق رولینگ روی روحیات او تاثیرات منفی زیادی برجای گذاشت و باعث شد شغل خود را از دست دهد.

او در سال ۱۹۹۳ به ادینبرو اسکاتلند رفت در حالی که افسردگی و سختی های زندگی او را به سختی تحت فشار قرار داده بود. به اندازه ای که چندبار اقدام به خودکشی کرد اما هربار خودکشی هایش ناموفق بود.

وضعیت روحی رولینگ به قدری وخیم بود که مدتی در درمانگاه افسردگی بستری شد. او شغلی نداشت به همین دلیل دخترش را با کمک هایی که از خیریه می گرفت، بزرگ می کرد.

ادامه مطلب
ارسال به
مارگارت اتوود
۲۱ مهر ۱۴۰۰توسط داستان نویس نوجوانزندگی نامه ها

مارگارت اتوود

مارگارت اتوود، که نام کاملش مارگارت النور اتوود می‌باشد. متولد ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوای کانادا است. او نویسنده کانادایی است که بیشتر به خاطر داستانهایی که به نثر نوشته و دیدگاه فمینیستی‌اش مشهور است. اتوود دوران نوجوانی خود را در تورنتو و شمال کانادا جایی که پدرش به حشره شناسی مشغول بود گذراند.
او در سن پنج سالگی شروع به نوشتن کرد و ده سال بعد تلاش‌های خود را با جدیت بیشتری از سر گرفت. او پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی خود در دانشگاه تورنتو، در سال ۱۹۶۲ مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه ماساچوست دریافت کرد.
اتوود در مورد انسان تأمل می‌کند و دنیای طبیعی را جشن می‌گیرد. تغییر نقش و آغازهای جدید موضوعات مکرر در رمان‌های او هستند. همه آن‌ها بر زنان تمرکز می‌کنند که به دنبال رابطه خود با جهان و افراد اطرافشان هستند. اتوود یک خواهر به نام روت دارد که متولد سال ۱۹۵۱ می‌باشد و برادری که دو سال بزرگتر از اوست به نام هارولد اتوود. اتوود قبلاً ادعا کرده است که مری وبستر، بازمانده جادوگری قرن هفدهم، جد او بوده است. وبستر موضوع شعر اتوود به نام «ماری نیمه حلق آویز» و همچنین موضوع اتوود در رمانش به نام «داستان خدمتکار» در سال ۱۹۸۵ می‌باشد. او در سال ۱۹۶۸ با جیم پولک، نویسنده آمریکایی ازدواج کرد، اما بعداً در سال ۱۹۷۳ طلاق گرفت. به زودی با گریم گیبسون آشنا شد و به مزرعه‌ای در نزدیکی آلیستون انتاریو رفتند، جایی که دخترشان النور در سال ۱۹۷۶ متولد شد.
خانواده آن‌ها در سال ۱۹۸۰ به تورنتو بازگشتند. اتوود و گیبسون تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹ با هم زندگی کردند، در این تاریخ گیبسون بر اثر زوال عقل درگذشت.

آثار اتوود:

از سال ۱۹۶۱ او ۱۸ کتاب شعر، ۱۸ رمان، ۱۱ کتاب غیر داستانی، نه مجموعه داستان کوتاه، هشت کتاب کودک و دو رمان گرافیکی و تعدادی چاپ کوچک مطبوعاتی شعر و داستان منشر کرده است. او برای آثار خود جوایز و افتخارات متعددی از جمله دو جایزه بوکر، جایزه آرتور سی کلارک، جایزه فرماندار کل، جایزه فرانتس کافکا، جوایز شاهزاده آستوریاس و جوایز مادام العمر منتقدان کتاب و مرکز پن آمریکا را دریافت کرده است. از تعدادی از آثار او در سینما و تلویزیون اقتباس شده است.
آثار اتوود شامل موضوعات مختلفی از جمله جنسیت و هویت، دین و اسطوره، قدرت زبان، تغییرات آب و هوایی و “سیاست قدرت” است. بسیاری از اشعار او از افسانه‌هایی الهام گرفته شده است که از همان سنین کودکی به آن‌هاعلاقه‌مند شده بود. اتوود بنیانگذار جایزه شعر گریفین و اعتماد نویسندگان کانادا است. او همچنین عضو ارشد کالج مسی، تورنتو می‌باشد. اتوود همچنین مخترع دستگاه LongPen و فناوری های مرتبط با آن است که نوشتن روباتیکی از راه دور اسناد را تسهیل می‌کند.

 

ادامه مطلب
ارسال به
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

۰۲۱-۶۶۰۸۶۱۲۰
۰۹۱۲۷۰۸۰۲۶۲

سرویس پیام کوتاه:
۱۰۰۰۲۲۰۲۰۰۴۰۴۰

ایمیل پشتیبانی:
info@dastannevis.com

درباره ما

داستان نویس نوجوان یک تیم فعال در حوزه ادبیات و داستان نویسی کودکان و نوجوان است که فعالیت خود را از سال ۱۳۹۶ به صورت رسمی شروع کرده است…

بیشتر بخوانید
Telegram Instagram Linkedin-in Twitter Facebook-f

امکانات

  • ارسال داستان
  • آموزش داستان نویسی
  • مجله داستان نویس نوجوان
  • دفترچه راهنمای داستان نویس نوجوان

دفترچه راهنما

  • نحوه ثبت نام در سایت
  • نحوه ارسال داستان
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حریم خصوصی
logo-samandehi
مشاهده تمام نماد ها

داستان نویس نوجوان

مجله داستان نویس نوجوان

آکادمی داستان نویس نوجوان

جشنواره داستان نویس نوجوان

© کلیه حقوق این وب سایت برای داستان نویس نوجوان محفوظ می باشد.

طراحی و بهینه سازی شده توسط اشکان حاسبی