
داستان های ارسالی

شبهایی با مهتاب بزرگ
سلام. – سلام عزیزم. – وای …تو…تو میتونی حرف بزنی ؟ – وقتی میدونی اینقدر غافل گیر میشی پس چرا سلام میکنی؟ – اممممم…. –
سلام. – سلام عزیزم. – وای …تو…تو میتونی حرف بزنی ؟ – وقتی میدونی اینقدر غافل گیر میشی پس چرا سلام میکنی؟ – اممممم…. –
سردرگمی حسی ست عجیب و دیوانه کننده، حسی که میشه گفت چند روزی میشه که من رو به خودش آلوده کرده ….. حدودای ساعت یازده
یک روز رزی از خواب بیدار شد به خاله نرگس صبح بخیر گفت. بعد اینکه مسواک زد، صبحانه اش را کامل خورد و تا خواست
داستان نویس نوجوان یک تیم فعال در حوزه ادبیات و داستان نویسی کودکان و نوجوان است که فعالیت خود را از سال ۱۳۹۶ به صورت رسمی شروع کرده است…
© کلیه حقوق این وب سایت برای داستان نویس نوجوان محفوظ می باشد.
طراحی و بهینه سازی شده توسط اشکان حاسبی