مرواریدی از عشق
_حافظ همه چیز رو برداشتی؟ _آره گوشی و دفترم و برداشتم _قرصاتو چی؟ اونجا سرت درد گرفت به من… _باشه مامان الان بردامیدارم میای بریم؟
_حافظ همه چیز رو برداشتی؟ _آره گوشی و دفترم و برداشتم _قرصاتو چی؟ اونجا سرت درد گرفت به من… _باشه مامان الان بردامیدارم میای بریم؟
امروز صبح هم مثل همیشه با صدای آقا سعید که در خوابگاه فریاد میزد: -خواب دیگه بسه آفتاب در اومده، خدا روزی رو نمیذاره تو
یه ایده داشتم! یه فکر کوچیک. با خودم فکر کردم کجا باید مطرحش کنم؟ به کی سیمپیچیهای مغزم رو نشون بدم؟ اول درِ دکهی «شعور»
کلاغ همیشه می گوید آه این عمر دراز چیست! و از خداوند میخواهد کمی زودتر او را از دنیا ببرد.. عقاب پرواز میکند اوج میگیرد
بوی برنج همه جا را برداشته بود . قفصه ها و کشو ها به نوبت باز و بسته می شدند . سلما با شتاب میان
چشمانم به غیر از آبی دریا چیزی را نمیدیدند، بر روی ساحل نشسته و درحال خوردن انبه بودم. چند روز پیش همراه دوستانم سوار کشتی
داستان نویس نوجوان یک موسسه فرهنگی فعال در حوزه ادبیات و داستان نویسی کودکان و نوجوان است که فعالیت خود را از سال ۱۳۹۶ به صورت رسمی شروع کرده است.
هدف و رسالت ما در داستان نویس نوجوان، آشنایی نوجوانان و بزرگسالان با آثار و نوشتار یکدیگر و به نقد گذاشتن آثار توسط دیگر اعضا و همینطور کارشناسان با تجربه میباشد؛ در این امر مهم از اساتید دانشگاه و دبیران با تجربه ادبیات بهره برده میشود.
© کلیه حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای داستان نویس نوجوان محفوظ میباشد.