رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

شاپرک

اون چیه بچه ها! چه زیباست شاید چیز زیبایی اونجا باشه! بدون هیچ مکثی رفتند ولی نه اون رو دیدن نه برگشتن تا برای ما توضیحش بدن.
من خیلی داستان عجیب تری نسبت به شاپرک های دیگه داشتم،خیلی وقت هستش که اینجا نشستم و دیگران رو نگاه میکنم که به طرف اون شیئ نورانی میرن و بر نمیگردن، داستان از اونجا شروع شد،چشم وا کردم یکی اومد بالا سرم و گفت:پاشو پاشو خیلی عقبی. منم مثل بقیه اول مجذوبش شدم ولی هم اومدم بال بزنم یک لحظه، فقط یک لحظه مکث کردم،یک ندایی گفت اون نور چی هست؟! چرا میخوای به سویش بری؟
با حال عجیبی یک گوشه نشستم همین طور که تو فکر بودم داشتم دیگران رو هم میدیدم، که با تمام سرعت و با عجله وحشیانه ای پر میکشیدن، زمان گذشت، هنوز تو فکر اون نور بودم، ولی به فکر اون شاپرک ها هم بودم،.یک دفعه خیلی عصبی شده بودم، با تمام وجود داد زدم و گفتم: چرا همه میرن سمت نور، چرا باید برم چرااااااااا!؟
با تمام سرعت بال زدم به بالا و رفتم تو آسمون یک لحظه صحنه ای رو دیدم که تمام زندگیم رو با اون لحظه عوض نمیکنم، هزاران هزاران نور دیگه و هزاران هزاران شاپرک دیگه!!! کل زندگیم زیر و رو شد، احساس عجیبی داشتم.رفتم پیش بقیه شاپرک ها و با شور خاصی داد زدم: ای شاپرک ها مژده ه ه ه ه ه هزاران شاپرک دیگه مثل ما وجود داره، اما کو گوش شنوا!؟ هر کاری کردم همه خندیدن و من رو به تمسخر گرفتن، ولی من تسلیم نشدم. رفتم و تکی تکی باهاشون حرف زدم ولی هیچ کس به حرفم گوش نکرد! دیگه عصبی شدم و به سوی نور رفتم تا ببینم اونجا چیه؟!؛
به نور رسیدم و کم کم با ترس بهش نزدیک شدم، وای چه گرمای سوزاننده ای داره، ازش فاصله گرفتم اما دیگران اون رو در آغوش میگرفتن و میسوختن!
؛دیدم نمیشه اگه برم کشته میشم! ،همینجور نشستم و منتظر ماندم، یک هویی خاموشی محضی همه جارو فرا گرفت!!!
کم کم هزاران نور آسمون رو فرا گرفت(ستاره ها)! همه مبحوت شدن و به نور های تو آسمون نگاه میکردن،بعضی ها باز هم خود سرانه به سویش بال زدن و افتادن،اما بعضی ها مبحوت مانده بودن، مثل من.
کمی گذشت و نور های تو آسمون رفتند!!! یک هویی نوری خیلیییی بزرگ آمد و نورش کل زمین رو فرا گرفت،
آهی بلند کشیدم و گفتم: نکند نور بزرگ تری وجود داشته باشد و هنوز کسی کشفش نکرده باشه؟!!!!!

 

ارسالی از: احمدرضا حاتمی

حق نشر این نثر ادبی برای داستان نویس نوجوان محفوظ است.

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *