رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

جراحت خشم

نویسنده: ریحانه کریمی

هر رفتاری که از ما سر بزند می تواند زندگی دیگری را تغییر بدهد.گاهی با یک لبخند ، گاهی با یک نگاه و حتی گاهی با یک جمله..
آیا تا به حال فکر کرده ایم ، هر رفتاری که از ما سر بزند ، چه تاثیری روی دیگران دارد؟ وقتی که از چیزی ناراحت یا عصبی هستیم ، با هر فردی که از کنارمان می گذرد سر جنگ و دعوا داریم، اما در آن لحظه آیا به بعدش فکر کرده ایم؟ شاید ما، با این کار عصبانیتمان فروکش کند ولی باعث ناراحت شدن و طغیان کینه و نفرت دیگری شود؟ و این چرخه ادامه دارد و در نهایت مسبب درگیری های شدید بین افراد و حتی قتل و فحاشی و… می شود.
بیشتر مشکلات از رفتار های کوچک غلط شروع می شود و آنقدر گسترش می یابد و به قدری بزرگ می شود که حتی خودمان باور نمی کنیم که مامسببش بوده ایم. اگر به اطرافمان نگاه کنیم، متوجه این مورد می شویم. مثلا وقتی که در صف نانوایی هستیم و فردی از پشت سر هل می دهد . ممکن است یکی از این دو تصمیم را انتخاب کنیم: یکی این است که بر گردیم و با فرد درگیر شویم و دیگری از خطا ی فرد چشم پوشی کنیم و با پذیرش عذر خواهی فرد ، قائله را ختم به خیر کنیم. شما کدام را انتخاب می کنید؟
مورد اول به احتمال بالا یکی از افراد صدمه می بیند که شاید قابل جبران نباشد، ولی در مورد دوم هیچ آسیبی به کسی وارد نمی شود. پس در این جا یک موردی هست که خود را پنهان کرده و آن این است که رفتار ما در پس احساساتمان است.
خشم هم نوعی احساس طبیعی است که نسبت به شرایطی که او را تهدید و یا ناکامی کرده ، بروز می کند و رفتار ما را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
مثل اتفاق روز یکشنبه. زنگ تفریح بود، من و سارا طبق معمول روی نیمکت کنار آبخوری نشسته بودیم. دختری از سال بالایی ها به طرف ما آمدو گفت:
-سارا، تو به خانم ناظم گفتی که با خودم لوازم آرایشی میارم مدرسه؟
یک لحظه برگشتم به سمت سارا و دیدم او هم مانند من شوکه شده است؛ چون من و سارا هر جا که می رفتیم با هم بودیم و اصلا ممکن نبود سارا این کار را کرده باشد.
سارا گفت : نه.
– پس چرا همه می گن کار سارا بوده؟
– کار من نبوده. حتما اشتباه می کنی.
آن دختر که عصبانی شده بود یک ضربه محکم با دستش به گوش سارا زد.
یک آن متوجه شدم سارا بیهوش شده. به دفتر خبر دادم و سارا را به بیمارستان منتقل کردند.
فردا ی آن روز به دختر سال بالایی خبر دادند، کسی که این کار را کرده، سارا نبوده. مرضیه ، دوست صمیمی آن دختر، این خبر را به ناظم داده و از قضا سارا هم چند لحظه قبل از مرضیه از دفتر بیرون آمده.
حالا ۱۰ سال است که از این ماجرا می گذرد و گوش چپ سارا دیگر چیزی نمی شنود و حتی بعضی مواقع که هیجان زده می شود ، کنترلش را از دست می دهد و از هوش می رود.
آن دختر سال بالایی آخر همان هفته از مدرسه اخراج شد ولی دیگر ، کار از کار گذشته بود و پشیمانی چیزی را تغییر نمی داد. به نظر شما اگر آن لحظه که دچار خشم شد ، سارا را نمی زد و خودش را کنترل می کرد، بهتر نبود؟ دیگر نه اخراج می شد و نه باعث آن آسیب جبران ناپذیر می شد.
ما انسان ها می توانیم با یک تصمیم درست جلوی رفتار اشتباه را بگیریم . ما نباید بگذاریم افسار احساسات از دستمان خارج شود و مانند اسبی سرکش باعث به وجود آمدن خرابی ها شود، در حالی که می دانیم پشیمانیِ بعدش ، مانند نوش دارو پس از مرگ سهراب است.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: ریحانه کریمی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *