رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

قلب تاریک، انتقام

نویسنده: نیکا لشگری

شب بود من در اتاقم بودم.
صدا ی پا هایش را میشنیدم.
از ترس رفته بودم زیر پتو و خدا خدا میکردم با من کاری نداشته باشد.
احساس کردم قدماش به اتاقم داره نزدیک تر میشه که ناگهان دستگیره در به سمت پایین رفت و در آرام باز شد.
سایه ی یک مرد بود.
بله؛اون پدرم بود.
وارد اتاقم شد کامل رفتم زیر پتو و میلرزیدم.
چراغ روشن شد داشت بهم نزدیک تر می شد ناگهان پتو رو از سرم کشید.
اولش ترسیدم ولی بعد گفت:《
نترس پسرم کاری باهات ندارم فقط بهم بگو اون شیشه رو کی شکسته؟
یکم احساس آرامش کردم ولی بازم ازش میترسیدم از ترس انداختم گردن خواهرناتنیم چون میدونستم با اون کاری نداره.
بعد که پدرم دید چقدر ترسیدم باور کرد و از اتاق خارج شد بازم من موندم و ی اتاق تاریک:(

6 سال بعد👇

(سامیار پسر 14 ساله ای بود که مادرش را از دست داده بود و پدرش هم بعد از مرگ مادرش با یک خانم دیگر به نام تینا ازدواج کرد
واین موضوع باعث خشم و افسردگی سامیار شد خشم سامیار وقتی بیشتر شد که خواهر ناتنیش محیا به دنیا آمد مادر ناتنی سامیار آدم خوبی است اما جای مادر سامیار را نمیتواتد بگیرد الان خواهر ناتنی سامیار 6 سالش و سامیار 20 سال سن دارد ولی هنوز هم ان خشم نسبت به پدرش کم نشده و بازم دنبال یک فرصت برای انتقام است)

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: نیکا لشگری
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *