هر سال یک ساعت قبل از جوانه زدن دانه های کوچک صدای جیغ های کوتاه میپیچد در دل خاک
جیغ های کوتاه و گریه های یواش
تن سرد خاک کم کم نمور میشود
جیغ جوانه هایی که از دنیای جدید واهمه دارند
و گریه ی لبریز از احساس ذرات خاک
پدران نسل_نسل درخت ها،نهال ها،جوانه ها،دانه ها…
اشک از خاک فوران میکند و در خاک نفوذ میکند راه را باز میکند و در آخر اشک پدرانه به ریشه ابدی جوانه میخزد و تا همیشه در دلش به عنوان یک خاطره کمین میکند…
سال ها که میگذرد،تعداد حلقه ها که یک به یک اضافه میشود
درخت که میشوی،کم کم دور میشوی
از دوران کوتاهی ات
کوچکی ات
دانه و جوانه و نهال بودنت
کمکم فاصله میگیری از سایه ات
از خاک زیر پایت
بلند میشوی
میشوی آغوشی باز برای لانه های چوبی
و تا به آوازشان،رفت و امدشان،دید و بازدیدشان عادت میکنی،کوچ میکنند
و داغدارت میکنند
آرام میآیند
و پر سر و صدا تنهایت میگذارند
گاهی توت میدهی
گاهی خرمالو
گاهی گل های ریز صورتی گیلاس میشوند
گاهی زردآلو
بچه ها از سر و کولت بالا میروند
روی شاخه هایت مینشینند
یادگاری مینویسند
و میروند
در آخر همه ی همه ی همه میروند
نه توتی
و نه گیلاسی
نه پرستویی و نه کودکی
فقط تو میمانی و آن اندک یادگاری که در رگ هایت جاریست ولی کمکم فراموش میکنی همان هم از کجا آمده…
بیشتر درخت ها فراموشی میگیرند…
گاهی حتی یادشان میرود چطور روی پایشان بمانند
گاهی خم میشوند
گاهی میافتند
آرام آرام برگ هایشان رهایشان میکنند
آرام آرام باد عادی میشود
رفت و آمد پرستو های غریبه عادت میشود
آرام آرام میمیری
درخت ها،خودشان و سایهشان…
میمانند
بدون هیچ خاطره ای
چشمانشان ضعیف میشود
پوستشان دیگر با حرکت حشرات ریز،قلقلک نمیشود
و ممکن است روزی سایه شان هم ترکشان کند
مثل مواقعی که بریده میشوند
ولی این بهتر از مرگ تدریجیست
درخت که قطع میشود هجومی از خاطرات به صورتش سیلی میزنند
موریانه ها حافظه ی انها را برمیگردانند
و باد جای زخم هایشان را میسوزاند
ولی درخت بودن آن هم در زمانه ای که نتوانی به کسی تکیه کنی،سخت است،درد دارد
درخت ها صبور نیستند
نمیتوانند باشند
آن زمان که در خاک بودند،هر چه شکیبایی بود خرج کردند آن اندک صبری که با خودشان به زمین میآورند را هم وقت نهال شدن تمام میکنند
درخت ها یواش خسته میشوند
درخت ها یواش گریه میکنند ولی بلند میخندند
و ما صدای خنده هایشان را میشنویم
صدای قوی بودنشان
ولی نه من و نه شما تا به حال از خودمان پرسیده ایم که یک درخت هر چقدر هم قدرتمند مگر چقدر میتواند تظاهر کند؟…
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.