رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

بید و توت

نویسنده: علی پرواسی

امروز شاخه‌ی دیگری از درخت توت شکست و بر زمین افتاد. درخت توت، آهی کشید و به درخت بید در آن سوی باغ که کودکانه کاری به کارش نداشتند خیره شد. با خود گفت: ای‌کاش من جای بید بودم و کودکان کاری به کارم نداشتند و شاخه‌ام نمی شکست. چند فصل گذشت و بهار از راه رسید. درخت توت به بید نگاه کرد و دید که باز هم بچه‌ای برای بازی کردن پیش او نرفته است. زمان رسیدن توت فرا رسید و بچه‌ها توت چیدند و دیدند که شاخه های توت، سنگین شده پس به بزرگتر ها گفتند و بزرگترها توت را حرص کردند اما بید آن قدر سنگین شد که شکست.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: علی پرواسی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *