رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰
برندگان مسابقه داستان نویسی یلدای ۱۴۰۲ مشخص شدند! هم‌اکنون می‌توانید آثار برندگان را مشاهده نمایید.

معنی زندگی

نویسنده: حنانه شرافتی

دیگه از این دنیا چیزی نمی خوام . همین یه امید را داشتم که رفت ، ای حمید زندگی مو واست فدا کردم.
از کافه خارج می شوم همان جایی که حمید گفت : مابدرد هم نمی خوریم. همون لحظه که توی ماشین نشستم این فکر به سرم زد ، من که غیر اون مرتیکه امیدی نداشتم. باخودم فکر کرد بهتره خودم رو از ساختمون پرتکنم یا برم زیر ماشین .
وارد خانه شدم بقیه سفر بودند من هم به بهانه درس نرفتم. داشتم دنبال کاغذ وسیت نامه می گشتم که یکی از کتاب های خواهر کوچک ترم رو دیدم، اون خیلی بامن فرق داشت 12 سالش بود اما بر عکس من یه تار موش بیرون نبود اسم کتاب را خواند ( حجت خدا) به چهره زیبای شهید روش نگاه کردم همان نگاه اول شناختمش شهید حججی بود آنقدر معصومه توخونه از این شهید حرف می زد که روانی می شدم . نشست به خواندن گفتم این دم آخری به یکی از درخواست های خواهرم گوش بدم.
اما نمی تونستم زمینش بزارم. وخوندم و خوندم خیلی رو من تأثیر گذاشت بعد خوندنش احساس کردم آروم تر شدم رفتم وسیت نامه ایشان را هم خواندم تصمیم گرفتم چند روز صبر کنم‌؛ تو اون فرصت خیلی تحقیق کردم کلی از رفتارام عوض شد ، دیگه بدون چادر بیرون نمی رفتم . راستش خودم آرامش بیشتری داشتم دیگه وقتی موتوری رد می شد نگران این نبودم که بهم تیکه بندازه . به این میگن معنی زندگی.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: حنانه شرافتی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *