رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰
برندگان مسابقه داستان نویسی یلدای ۱۴۰۲ مشخص شدند! هم‌اکنون می‌توانید آثار برندگان را مشاهده نمایید.

بار کج به منزل نمی رسد

نویسنده: امیرحسین شکاری

روزی روزگاری مردی باربر در بازار کار می‌کرد.
او در حجره ی پارچه فروشی کار می کرد،که محصول آن پارچه های زَربَفت و ابریشمی بود و مشتریان آن تاجران و افراد ثروتمند بودند.
از قضا مرد باربر قصه ی ما تنگدست بود و به تمام اهل بازار بدهکار بود.
روزی تاجر ثروتمندی برای خرید اجناس خود به دکان پارچه فروشی آمد.
باربر که در فکر بدهکاری های خود بود ناگهان به خود آمد و فهمید که مرد تاجر مقدار زیادی پارچه گران قیمت خریده است.
او با خود میگفت: دیگر بس است از بدهکاری و قرض
خسته شدم باید کاری کنم.
او نقشه دزدی پارچه ها را برنامه ریزی کرد تا در فرصتی مناسب کار خود را عملی کند.
وقتی که در میان راه برای استراحت نشست ، دور از چشم مرد به آهستگی و آرامی پارچه ها را برداشت و فرار کرد.
او خوشحال و خندان به خیال ثروتمند شدن برای خود می‌رفت.
اما ناگهان وقتی که از کنار درّه ای عبور می‌کرد پایش لغزید و تمام پارچه ها به ته درّه ریخت به طوری که دیگر نمی توانست آنها را بازگرداند.
باربر که دیگر چیزی برایش باقی نمانده بود زیر لب زمزمه می‌کرد:بار کج به منزل نمی رسد….

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: امیرحسین شکاری
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

2 نظرات

  1. Avatar
    Ljima می گوید:
    13 اسفند 1402

    داستاناتون عالین

    پاسخ
  2. Avatar
    Taha می گوید:
    12 اسفند 1402

    عالی بود

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *