ای پرنده ی ازاده سایهات
نوازش می دهد خاکی که با چشمانم تر شده
ای پرندهی ازاده اوازهات
می پیچد در غاری که انباشته با غم است
قندیل خاطرات می افتند
فقط تو می مانی و سایه و اوازه ات
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
ادامه بدههههههه ستوننننننن