قوری خودباخته ای بود؛ به خاطر اینکه تمام اطرافیان و آشنایان غیبت و عیب جویی قوری را میکردند ، قوری تحت تاثیر حرف های دیگران خود را باخته بود. آنها درباره ی قوری چنین میگفتند قوری شیءای زشت است زیرا در آن شکسته، قوری نباید پیش ما بماند .
دلیل شکستگی قوری این بود که روزی دختری قوری را انداخته بود ، با این وجود صاحب خانه قوری را دور نریخته بود ، چون با وجود شکستگی زیبایی های دیگری داشت ، مانند لوله ی بلند و دستگیره های پهن داشت .
ولی این زیبایی ها به چشم وسایل آشپزخانه نمی آمد . قوری از این موضوع ناراحت بود و افسوس گذشته را میخورد ، تا اینکه روزی افراد خانه به گردش رفتند و قوری را با خود بردند. در آنجا دخترک شروع به چیدن گل کرد. در سوی دیگر قوری خودباخته به سمت لبه ی سنگ میرفت تا اینکه افتاد .
او حالا دیگر همان لوله و دستگیره ی زیبا را هم نداشت.
زمانی که از گردش بر میگشتند صاحب خانه قصد کرد قوری را دور بیندازد ؛ ولی دختر جلوی این کار را گرفت و در قوری گل هایی که چیده بود را کاشت.
زمانی که گل ها رشد کردند دیگر هیچ یک از شکستگیها دیده نمیشد فقط گلی زیبا معلوم بود.
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.