بچه که بودم از دیوار راست بالا می رفتم. از در و همسایه گرفته تا فامیل، همه از دستم شاکی بودند.
هر بار که کار اشتباهی می کردم مادرم میگفت:باز چه دسته گلی به آب دادی؟
نمیدانستم معنی دسته گل به آب دادن چیست. فکر می کردم یعنی برویم و چند شاخه گل بیاوریم و بندازیمشان داخل آب!
یک بار چند شاخه گل نرگس از گل های باغچه جلوی خانه همسایه مان چیدم.بعد هم انداختمشان داخل جوی آب جلوی خانه که آب درونش می گذشت. همسایه هم مرا دید، عصبانی شد و دنبالم کرد. من هم پا گذاشتم به فرار! مادرم که دویدنم را دید گفت: بچه، باز چه دسته گلی به آب دادی؟
گفتم: گل نرگس مامان، گل نرگس به آب دادم!
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.