رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

خانم معلم

نویسنده: ماهان خلیلی

بچه‌ها دور میز خانم معلم جمع شده بودند؛ همهمه‌ی صداهای داخل کلاس اورا کلافه کرده بود.
گفته بود میخواهد یک مبصر برای کلاس انتخاب کند، و بچه‌ها آنطور دورش را گرفته بودند و در سخن گفتن از یکدیگر پیشی میگرفتند.
نگاه خانم معلم بین بچه‌ها در حرکت بود تا یک نفر را انتخاب کند. نمیدانست چرا بچه‌ها آنقدر دوست دارند مبصر شوند؛ شاید چون اعتماد به‌نفسشان را بالا میبرد، یا شاید اینکه مانند یک خدا برای زیردستانش قوانین وضع کنند؛ اگر به آنها متعهد بودند در لیست خوب‌ها و اگر نه، در لیست بدها نوشته شوند.
نگاه خانم بین بچه‌ به پسری افتاد که روی یک صندلی تکی در کنار در کلاس نشسته بود. پسر فارغ از شلوغی کلاس، گلی که خودش درون یک گلدان رنگ شده کاشته بود را در دست گرفته بود و با تمامی مهربانی چشم‌های معصومش به آن نگاه میکرد و روی گلبرگ‌هایش دست میکشید.
خانم معلم اورا به عنوان مبصر انتخاب کرد، ولی شاید اشتباه کرده بود. چون پسر ساده آنقدر خوشحال شد و عجله کرد تا به خانه برسد و خبر را به مادرس برساند، با ماشین تصادف کرد و مرد. گل‌ زیبایش هم از بین رفت.
وقتی خانم معلم چند روز بعد نامه‌ی اورا در کشویش پیدا کرد که نوشته بود:«مبصر شدن آرزوی بزرگی واسه دنیای کوچیک منه» اشک ریخت.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: ماهان خلیلی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    احمد طهماسبی راد می گوید:
    14 بهمن 1401

    جهان هستی ، پوچ ، بی معنا ، بی هدف و نا عادلانه است و نسبت به خواسته ها و نیاز های ما ، بی تفاوت است .
    در اولین روز محرم ، یک کودک دبستانی که با شوق به مردم شربت می داد ، هنگام عبور از خیابان ، به خاطر بی احتیاطی یک راننده‌ ، کشته شد .
    چرا ؟ به کدام گناه ؟
    آیا کسی می تواند ، به اینگونه سوال ها پاسخ دهد ؟
    آیا غیر از بی معنایی و بی هدفی جهان هستی ، توجیه دیگری دارد ؟

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *