انگار خداوند دنیایی از دلسوزی و زیبایی و فداکاری را در یک کلمه خلاصه کرده ان مادر است ، مادر تنها همراه بعد از خداوند بزرگ تعالی است که قبل از متولد شدن با من بوده و همه عمرش یک لحظه از نگهداری مراقبت من دست نکشیده تنها دوستی که در تنهایی دستم را گرفت مانند معلم هر چیزی رو که دونسته به من یاد داده مراقب اشتباهاتم بوده برای اینکه من به ارزوهایم برسم از ارزوهای خودش گذشته کسی نیست جز مادر ،مادر فرشته ای که خداوند بال هایش را از او گرفت و او را به شکل انسان بر روی زمین فرستاده تا من هیچ وقت هیچ وقت در طول عمرم احساس تنهایی نکنم فرشته ای که هر وقت اشکی بر روی صورتم جاری می شد ان را پاک کرد وقتی بیمار شدم مانند پروانه ای کنارم از من پرستاری کرد مادر عزیزم اگر خداوند بهشت را زیر پای تو قرار داده من همه ی دنیایم را زیر پایت می گذارم و فرشی از محبت قدردانی برایت پهن میکنم تا از روی ان عبور کنی
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.