رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

قهرمان من

نویسنده: سدره احمدی

می خواهم داستان قهرمان زندگی ام را برایتان تعریف کنم. قهرمان زندگی من مادرم است.
دیروز توی مدرسه خانم معلم به ما یاد آوری کرد که چند روز دیگر روز مادر است. در راه خانه به این فکر می کردم که مادرم زحمات زیادی برایم کشیده است .
قهرمانی که سال های سال برای بزرگ شدن من تلاش کرده است.
فکر کردم باید او را خوش حال کنم. شاید باید با کمک پدرم برای او کادو بخرم. شاید هم برایش نقاشی بکشم.
به آذین گفتم:تو چی برای مادرت می خری؟
آذین گفت :می خواهم با پس اندازم برایش یک جفت کفش نارنجی بخرم. آخر مادرم رنگ نارنجی را خیلی دوست دارد. تو چی برایش می خری؟
گفتم:نمی دانم هنوز تصمیمم را نگرفته ام .
به خانه رسیدم . مادرم آشپزی می کرد. پدرم برای محمد املا می گفت. سلام کردم. دست هایم را شستم بعد هم لباسم را عوض کردم.
بعد نهار با پدرم به بازار رفتیم. محمد هم با ما آمد.
به مغازه ی روسری فروشی رفتیم.آنجا یک عالمه روسری بود. یک روسری طلایی دیدیم. آن را برای مادرم خریدیم. وقتی به خانه رسیدیم ؛ مادرم برایمان شیر و بیسکویت آورد.مادرم واقعا مهربان است.
فردای آن روز ، روز مادر بود.
مادرم به خانه ی خاله ترانه رفت .
ماهم خانه را تزئین کردیم .
پدرم کیکی را که خریده بود روی میز گذاشت.
کادو را روی میز گذاشتیم.
وقتی مادرم آمد همگی باهم گفتیم :روز مادر مبارک🥳
مادرم خیلی خوش حال شد و از ما تشکر کرد.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: سدره احمدی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *