رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

جوانمردی

نویسنده: محمد امین معزی نژاد

در زمان گذشته یک قصابی وجود داشت که همیشه و در همه حال عاشق دعوا کردن بود ولی روزی ماجرایی
پیش امد که سبب تغییر رفتار او شد
روزی مردی امد که از قصاب مقداری گوشت بگیرد که شانس او قصاب اصلا حوصله نداشت
مرد مقدار زیادی گوشت می خواست به عبارتی یک کیلو گوسفندی یک کیلو چرخ کرده و یک راسته می
خواست اما مرد قصاب پس از ان که خریدار نام راسته را اورد قصاب به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت که
او را بزند تا حداقل عصبانیت خود را روی ان مرد تخلیه کند که حالش خوب شود
بعد از ان ماجرا قصاب دچار بیماری می شد که باید حتما به طبیب مراجعه می کرد تا طبیب دوای دردش را
بدهد و حالش را کمی بهتر کند از قضا ان مردی که چند وقت پیش دچار ضرب وشتم قرار گرفته بود نیز انجا
بود
ان مرد پس از انکه حال بد قصاب را می بیند نوبت خود را به او می دهد مرد که از این کار ان فرد متحیر مانده
بود او را به اغوش کشید و به او گفت که من جوانمردی را در وجود تو دیدم ولی خیلی برای خودم
متاسف هستم که همچیتن رفتاری را داشتم
مرد غریبه او را بخشید و از ان روز به بعد انها دو دوست و دو رفیق صمیمی شدند

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: محمد امین معزی نژاد
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *