رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

احترام

نویسنده: محمد امین معزی نژاد

دو دوست بودند دو همسایه دو رفیق صمیمی اما اعتقادات زمین تا اسمان فرق داشت
یکی در پی خوشگذرانی ودیگری در پی خواندن نماز و قران و بودن در مساجد
ان یکی پی پوشیدن لباس های زیبا و مد در دنیا که افراد مشهور انها را می خریدند و استفاده می کردند ولی
دیگری می خواست لباس هایی بپوشد که مدت زمان بیشتری برای او باقی بماند
او عاشق بازی با حیوانات و روابط و دوستی تنگاتنگ با انها بود اما دیگری عاشق غذا دادن به انها بود اما با
رعایت حد و حدود مشخص بین انها بود
ان یکی اصلا درس خواندن نبود ولی دیگری شاگرد اول و معدل بیست مدرسه بود و همه از او تعریف می کردند
و به اصطلاحی آن را مقدس می شمردند
روزی ان دو پس از این همه ویژگی های متمایز که از یکدیگر داشتند در فروشگاهی در حال خرید کردن بودند
اما یکی از همکلاسی های انها که در حال قدم زدن در همان فروشگاه بود رو به انها کرد و پس از سلام و
و احوال پرسی به انها گفت که شما دو نفر با این همه ویژگی های جداگانه که از یکدیگر دارید چگونه با هم دوست
هستید
یکی از رفیق ها از این پاسخ متعجب بود اما دیگری که از اعتقادات و ایمان بالا برخوردار بود گفت ما دو تا با
اینکه اعتقاداتمان باهم فرق می کند ولی به همدیگر احترام می گذاریم و شاید هم اصلا عقاید ما روی هم تاثیر
نگذارد ولی باز هم به هم احترام می گذاریم و همین احترام باعث ایجاد طنابی می شود که مهربانی و محبت را
ترویج می دهد و باعث عدم و دوقطبی و دوگانگی در جامعه می شود …..
ان سه نفر پس از حرف های دوست با ایمان تحت تاثیر قرار گرفتند و قول دادند در هر شرایطی به یکدیگر احترام بگذارند

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: محمد امین معزی نژاد
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *