سلام بر شاه خراسان.
حالتان خوب است؟ من همانی هستم که گوشه نشین محبت بودم تا که مدتی پیش از بین هشت میلیون نفر انتخاب شدم که زائر شما بشم!
راستش را بخواهید دلم هوای گنبد طلا و رایحه گلاب در صحن شما را دارد.دلم برای آن همه جلال و جبروت ، نسیم های موقع طلوع که مرا با خوردن چای شما همراه میکرد تنگ است و همه اینها موقع خداحافظی باعث میشدند که من دلتنگی هایم را بر شانه ام بکارم آنوقت سبز شوند و از گوشه چشمانم بیرون بزنند.. .
امشب زیباتر از همیشه شده آستان تو و شبنم ها حتما از سر بام و دکان ها با رقص و شادی پایین میریزند.
وقتی به شما فکر میکنم دل از غصه رها میکنم و یقین دارم تنها جایی که همهمه و شلوغیش ارامش بخش است…حرم توست.
میخواستم در روز ولادت شما در حرم باشم اما افسوس که نفس هایم به آه تبدیل میشوند از فراغ دوری!
پس به خودم اطمینان میدم که باز به دیدنتان بیایم و دوباره در روز میلاد شما آیه، آیه قرآن بخوانم که چرا بـیشـک تمام لحظه ها با شما، سبزند و با شکوه.
همچنان چشم انتظار ادای ادبی میرسم سر ساعت هشت.
نهر عشق،امام رئوف میلادتون مبارک.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
4 نظرات
در گوشهی ذهنم داستانی دربارهی امام رضا مانده بود. ۳۰۰تا پیام بالا رفتم و بهم نشان داده شد که اشتباه نکردم.
عالی بود…
سپاسگزارم ❀
دمتون گرم واقعا؛ متنتون بهم چسبید 🥲✋🏻
ممنون از نظرت عزیزم🌸