در دنیای خویش غرق بودم نمیدیدم و نمیشنیدم در دریای نادانی جوینده ی پاره ی چوب بودم آمدی با کشتی عشق با بادبان های دانش نجاتم دادی از موج این آشفتگیها با تو رسیدم به آنچه که باید می رسیدم ای آموزگار زندگی
گاهی نور خودمان خاموش میشود و جرقه ای از کس دیگر دوباره آن را روشن میکند هر یک از ما دلیلی داریم که از کسانی ممنون باشیم که این شعله ها را در درون ما روشن میکنن هر یک از ما در مواقع خاصی از زندگی خود زمانی که بیشترین نیاز را به کمک حمایت یا راهنمایی دیگران داشتیم آن را دریافت کرده ایم گاهی اوقات کس دیگری با تشویق راهنمایی یا فقط حضور بموقع وبجای خود مسیر زندگی ما را از پوچ به درست تغییر میدهد و بعد زندگی ادامه می یابد و آن روز ها را یادمان میرود که کسی بر ما تأثیر گذاشت یا زندگی مان را عوض کرد گاهی اوقات تا حتی تا مدت ها متوجه این تأثیر این فرد نمی شویم تا اینکه در آینده به زندگی گذشته خود نگاهی می اندازیم و می فهمیم که شخصی بوده این شخص سر کار خانم مرضیه معصومی دبیرم بوده اند که با راهنمایی و حضور بموقع شان زندگی من را از پوچ به درست هدایت کردن من خانم مرضیه معصومی را اصلا نمیشناختم تا اینکه در مدت کوتاهی در زندگی من حضور داشتن و محبتی اتفاقی در حق من کردن که من را عمیقا تحت تاثیر خود قرار دادند خانم معصومی مرا به کتاب و درس علاقه مند کردن و عشق من به کتاب مرا به سمت نویسندگی سوق داد بزرگ ترین ثروت سلامتی است سلامتی هدیه زندگی است و من این هدیه را به خانم معصومی تقدیم میکنم .
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.