من حال خودم خوب خراب است بیا
من حال دلم خوب تباه است بیا
من نام خود آوارِ صدا است بیا
من جام دلم مست شراب است بیا
من سدِ دلم طافح آب است بیا
من لم یزرعِ لایعقلِ مقلوبِ تو بودم بیا
من اشهدو یا مشهدو یا شهدِ نگاهت
تو حافظ و یا مالک و یا کاملِ جانت
هم برهم بزنی این سخن جانِ دلم را
گر تحفه ندهی عاشقِ خودرا
به کَفی یا بغلی یا حرمی
نه بیارزد،نه بخواهد،چون دل به فدایت….
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.