در میان هر کسی بتی خوابیده در دل…
نمیدانم کجاست
لحظه ها و وقت ها و روزهاست که از پی ام رفت و منی که در گریبان غفلت ها شده ام…
پی او میگردم .
نه مرا نبین . او من نیست
هیچ اویی در من نمیبینی اگر عشق بدانی
هم قد من است و شایدم کوچک تر
در واپس هیچ نگنجد در غم
عمق لبخند دلش موج به موجش شده است
در شعله ی مهرش فن دلبر دارد
مهری به تمنای جلالی دارد
پاک و زلال
به رخ آبی دل
چرا و چرایی نخواه
اگر دانای راهش هستی و چشم تو دیدی
اگر دیدی تو شادی که شبیه این غمگین است …
مرا دریاب
از بس که دل ، پیگیر است.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.