ماه دیشب…
بوی نارگیل میداد
عصارهی درخشانی در درونش غوطهور بود و هرازگاهی…
نور پنهان خورشید را ارزانی زمین میکرد
او را میپرستیدم
همیشه او را میپرستیدم اما اینبار…
طور دیگری برایم ارزش داشت
بدون هیچ واسطهای
بدون هیچ نفر سومی
آری او…
معشوقهی پنهان من است
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.